کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طنین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طنین
لغتنامه دهخدا
طنین . [ طَ ] (ع اِ) آواز مگس . (منتهی الارب ). بانگ مگس . (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). آواز کردن مگس . (تاج المصادر). وزوز. بانگ پشه . (مهذب الاسماء). بانگ گوش . (مهذب الاسماء) (دهار). آواز گوش . (منتخب اللغات ). بانگ تشت . (مهذب الاسماء) (منتهی ...
-
واژههای همآوا
-
تنین
لغتنامه دهخدا
تنین . [ ت َ ] (ع اِ) بمعنی تِن ّ است ... (منتهی الارب ). قرین و همتا و حریف و همزاد. (ناظم الاطباء). رجوع به تِن ّ شود.
-
تنین
لغتنامه دهخدا
تنین . [ ت ِن ْ نی ] (اِخ ) (جزیره ٔ...) از جزایر دریای هند است . حمداﷲ مستوفی آرد: جزیره ٔ تنین طویل و عریض تمام است و در او کوههای بلند و عمارت بسیار و در عهد اسکندر برآنجا اژدهایی عظیم بوده است و اهالی آنجا را منزعج گردانیده و ایشان هر روز چند گاو...
-
تنین
لغتنامه دهخدا
تنین . [ ت ِن ْ نی ] (اِخ ) (کوه ...) از اعمال موصل و نزدیک کوه جودی است . (از معجم البلدان ).
-
تنین
لغتنامه دهخدا
تنین . [ ت ِن ْ نی ] (اِخ ) لقب ابراهیم بن مهدی ، بدان جهت که فربه و سیاه فام بود. (منتهی الارب ).
-
تنین
لغتنامه دهخدا
تنین . [ ت ِن ْ نی ] (اِخ ) لقب سیف القیل شُرَحْبیل بن عمرو است . (منتهی الارب ).
-
تنین
لغتنامه دهخدا
تنین . [ ت ِن ْ نی ] (ع اِ) اژدها. (دهار) (مفاتیح ) (ربنجنی ) (بحر الجواهر) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بمعنی اژدها که ماری است بزرگ . (آنندراج ).مار عریض و پهن . (از ناظم الاطباء). مار بزرگ . (از اقرب الموارد)....
-
جستوجو در متن
-
اطناء
لغتنامه دهخدا
اطناء. [ اَ طِن ْ نا ] (ع اِ) ج ِ طنین . (از ناظم الاطباء).
-
زنگدار
لغتنامه دهخدا
زنگدار. [ زَ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ زنگ . || طنین دار (صدا و آواز). (فرهنگ فارسی معین ).
-
فریاد گوش
لغتنامه دهخدا
فریاد گوش . [ ف َرْ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )علتی است که بتازی طنین و دوی خوانند. (آنندراج ).
-
تالاپ تالاپ
لغتنامه دهخدا
تالاپ تالاپ . (اِ صوت ) صدای برخوردن کفش در گل و لای یا طنین دست و پا زدن انسان یا حیوانی در آب . تَلَپ یا تُلُپ یا تِلِپ .
-
وز
لغتنامه دهخدا
وز. [ وِ ] (اِ صوت ) بانگ گلوله در عبور. (یادداشت مرحوم دهخدا). || طنین مگس و پشه . || ورآمدن و جوش کردن (خمیر) و ترش شدن . || چین و شکنهای ریز داشتن مو مانند موهای سیاهان . (فرهنگ فارسی معین ).
-
اباد ا
لغتنامه دهخدا
اباد ا. [ اَ دَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ نفرینی ) خدا براندازد. خدا نیست کناد : اشکمش گفتی جواب بی طنین که اباد اﷲ کیدالکافرین . مولوی .- اباده اﷲ ؛ نیست کناد خدای او را.