کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طنبور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طنبور
لغتنامه دهخدا
طنبور. [ طَم ْ / طُم ْ ] (معرب ، اِ) یکی از آلات مهتز است از ذوات الاوتار. و صاحب نفایس الفنون گوید: طنبور همان است که اکنون به کمانچه مشهور است . قسمی ماندولینا از ذوات الاوتار و آن در ایران و بلغارستان و میان عرب متداول است . از آلات موسیقی و از ذو...
-
واژههای مشابه
-
فرس طنبور
لغتنامه دهخدا
فرس طنبور. [ ف َ رَ س ِ طَم ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرک طنبور. رجوع به معانی فرس شود.
-
طنبور السودانی
لغتنامه دهخدا
طنبور السودانی . [ طَم ْ / طُم ْ رُس ْ سو نی ی ] (ع اِ مرکب ) ننغا. نانغا.
-
طنبور زدن
لغتنامه دهخدا
طنبور زدن . [ طَم ْ / طُم ْ زَ دَ ] (مص مرکب ) زدن طنبور.نواختن طنبور : سخت خوش سخن مردی بود که امیر و همه ٔ اعیان لشکر وی را دوست داشتندی و طنبور زدی . (تاریخ بیهقی ص 460). عزف . (تاج المصادر بیهقی ).
-
طنبور میزانی
لغتنامه دهخدا
طنبور میزانی . [ طَم ْ / طُم ْ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طنبور بغدادی درازگردن . (مفاتیح ).
-
کاسه ٔ طنبور
لغتنامه دهخدا
کاسه ٔ طنبور. [ س َ / س ِ ی ِ طَم ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع بکاسه ٔ تار شود.
-
خانه ٔ طنبور
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ طنبور. [ ن َ / ن ِ ی ِ طَم ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاسه ٔ طنبور را گویند. (آنندراج ) : مرا چو خانه ٔ طنبور خانه بی برگ است فرو گذاشته به ، بر چنین نوا پرده .کمال الدین اسماعیل (از آنندراج ).
-
تار و طنبور
لغتنامه دهخدا
تار و طنبور. [ رُ طَم ْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به تار و تنبور شود.
-
واژههای همآوا
-
تنبور
لغتنامه دهخدا
تنبور. [ تَم ْ ] (اِ) سازی است مشهور و معرب آن طنبور باشد. (برهان ). سازی است مشهور که نوازند و تنبوره نیز گویند و طنبور معرب آن است . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به طنبور شود.|| مأخوذ از فرانسه ، سازی شبیه طبل کوچک که با دو چوب باریک نواخته می شود...
-
جستوجو در متن
-
دریج
لغتنامه دهخدا
دریج . [ دِرْری ] (ع اِ) طنبور یا چیزی است مانند طنبور که نواخته می شود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). طنبور.
-
تنبور
لغتنامه دهخدا
تنبور. [ تَم ْ ] (اِ) سازی است مشهور و معرب آن طنبور باشد. (برهان ). سازی است مشهور که نوازند و تنبوره نیز گویند و طنبور معرب آن است . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به طنبور شود.|| مأخوذ از فرانسه ، سازی شبیه طبل کوچک که با دو چوب باریک نواخته می شود...
-
قنین
لغتنامه دهخدا
قنین . [ ق ِن ْ نی ] (ع اِ) طنبور. (منتهی الارب ). طنبور حبشه . (اقرب الموارد). || بازیی است رومیان را که بدان قمار بازند. (منتهی الارب ).