کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طمل
لغتنامه دهخدا
طمل . [ طَ] (ع مص ) آفرینش . (منتهی الارب ). خلق عالم و آفریدگان . || سخت راندن ستور. (منتخب اللغات ). سخت راندن شتر. (منتهی الارب ). نیک راندن شتر. (تاج المصادر). || باریک بافتن بوریا و رشته ها در آن داخل کردن . (منتهی الارب ). بافتن حصیر و رشته ها ...
-
طمل
لغتنامه دهخدا
طمل . [ طِ ] (ع ص ، اِ) مرد پلیدزبان شوخ چشم بیباک . ج ، طمول . (منتهی الارب ). مرد بدکار که از بد کردن باک ندارد. (منتخب اللغات ). || آب تیره . || جامه ٔ سبزرنگ . || گلیم سیاه . || سیاه هرچه باشد. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || ناکس . فرومایه . ...
-
واژههای همآوا
-
تمل
لغتنامه دهخدا
تمل . [ ت َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خشکبیجار که در بخش خمام شهرستان رشت واقع است و 985 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
تمل
لغتنامه دهخدا
تمل . [ ت ُ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اشکور که در بخش تنکابن شهسوار واقع است و 324 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
تمل
لغتنامه دهخدا
تمل . [ م ُ ] (اِخ ) رودی در لیدیه . رجوع به ایران باستان ج 1 ص 284 و 646 شود.
-
جستوجو در متن
-
طمول
لغتنامه دهخدا
طمول . [ طُ ] (ع اِ) ج ِ طمل . (منتهی الارب ).
-
تنگ زندگانی
لغتنامه دهخدا
تنگ زندگانی . [ ت َ زِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) تنگ زیست . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): طمل ؛ مرد تنگ زندگانی . (منتهی الارب از یادداشت ایضاً). رجوع به تنگ زیست شود.
-
پهن کردن
لغتنامه دهخدا
پهن کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منبسط کردن . گستردن . باز کردن گستردنیها. گسترانیدن فرش و جز آن . فرش کردن ، انداختن ، چنانکه رختخواب و جز آن . بسط. انفراش . تمهید. گشودن . پهنیدن . اصفاح . (تاج المصادر). تشبیح . (تاج المصادر). فطح . (از منتهی ا...
-
نافرمان
لغتنامه دهخدا
نافرمان . [ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه امتثال نکند. (آنندراج ). طاغی . (دهار). یاغی . طاغی . غیرمطیع. سرکش . (ناظم الاطباء). کنود. قروف . عقق . عاق . طمل . (از منتهی الارب ). عاصی . عصی . متمرد. سرکش . گردنکش . که فرمان نکند. که فرمان نبرد : دختری که داشت ...
-
پلیدزبان
لغتنامه دهخدا
پلیدزبان . [ پ َ زَ ] (ص مرکب ) آنکه به بد گفتن از مردمان خوی گرفته . آنکه دشنام بسیار گوید. آنکه عادت به دشنام و بدگوئی دارد. بدزبان . ناسزاگوی . زشت گوی . بددهن . فحاش . بذی اللسان : پس مردی برخاست و گفت من دروغزن و پلیدزبانم دعا کن تا خدای تعالی ا...
-
گول
لغتنامه دهخدا
گول . (ص ) أبله . نادان . (برهان قاطع) (سراج اللغات )(فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ). احمق . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ شعوری ). آنکه او را زود فریب توان داد. کودن .کانا. پَپِه . پَخمه . چُلمَن . خُل . چِل . آب دندان . (یادداشت مؤلف ). اَبِک . اَخرَق . اَ...
-
ناکس
لغتنامه دهخدا
ناکس . [ ک َ ] (ص مرکب ) بدسرشت . فرومایه . کمینه . دون . پست . خوار. ذلیل . (از ناظم الاطباء). دنی . (دهار) (منتهی الارب ). خسیس . (زمخشری ) (دهار). مردم فرومایه و بدجوهر. (آنندراج ). رذل . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). نالایق . نااهل . (غیاث ). ...
-
درویش
لغتنامه دهخدا
درویش . [ دَرْ ] (ص ، اِ) خواهنده از درها. (غیاث ). گدا. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). سائل یعنی گدائی که با آوازی خوش گاه پرسه زدن شعر خواند. فقیران که گدائی کنند و درآن گاه به آواز خوش شعر خوانند و تبرزین بر دوش و پوست حیوانی چون گوسفند و شیر و امث...