کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طمع ورزیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طمع آمدن
لغتنامه دهخدا
طمع آمدن . [ طَ م َ م َ دَ ] (مص مرکب ) طمع کردن . طمع بستن . آزمند گردیدن : امیر را بر وی طمع آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 364).
-
طمع افتادن
لغتنامه دهخدا
طمع افتادن . [ طَ م َ اُ دَ ] (مص مرکب ) طمع کردن . طمع آمدن . آزمند گردیدن . امید بستن : و ما را [ مسعود ] چنان ماند از بیعدتی ولشکر که هر کسی را در ما طمع افتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 216). امیر گفت علی تکین دشمن بزرگست و طمع وی که افتاده است محالس...
-
طمع افکندن
لغتنامه دهخدا
طمع افکندن . [ طَ م َ اَک َ دَ ] (مص مرکب ) اِطماع . تطمیع. (تاج المصادر).
-
طمع برداشتن
لغتنامه دهخدا
طمع برداشتن . [ طَ م َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) طمع بریدن . ترک آز : آنکه او انعام از من بازگیرد تو نه ای و آنکه او از تو طمع بردارد آن هم من نیم .مجیرالدین بیلقانی .
-
طمع بردن
لغتنامه دهخدا
طمع بردن . [ طَ م َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) آزمند گردیدن . صاحب آنندراج آرد: در این بیت طمع بردن بمعنی حاجت بردن آمده : طمع برد شوخی بصاحبدلی نبود آن زمان در میان حاصلی .سعدی .
-
طمع بریدن
لغتنامه دهخدا
طمع بریدن . [ طَ م َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) امید برداشتن . ترک آز کردن . قطع امید کردن . ترک چشم داشت . طمع گسستن . رجوع به طمع گسستن شود : از دانه طمع ببر که رستی از دام .چون تو طمع از جهان بریدی دانی که همه جهان کریمند. رودکی . (منسوب به بایزید بسطامی...
-
طمع بستن
لغتنامه دهخدا
طمع بستن . [ طَ م َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) طمع دربستن . طمع کردن . آزمند گردیدن . طمع افتادن . طمع آمدن . حریص گردیدن : بر در میرتو ای بیهده بستی طمعی از طمع صعب تر آن را که نه قید است و نه بند. ناصرخسرو.طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی .سعدی .
-
طمع خام
لغتنامه دهخدا
طمع خام . [ طَ م َ ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تمنای امری که ممکن نباشد. (غیاث ). کنایه از توقع داشتن بچیزی است که ممکن الحصول نباشد. (برهان ). هوس بی حاصل و تمنای امری که ممکن نباشد. (آنندراج ) : عکس روی تو چو در آینه ٔ جام افتادعارف از خنده ٔ می ...
-
طمع داشتن
لغتنامه دهخدا
طمع داشتن .[ طَ م َ ت َ ] (مص مرکب ) آزمند بودن . چشم داشتن . حریص بودن . عسم . (فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ) : تو طمع زو مدار میوه و گل یار بد هست بابت سرپل . سنایی .بتبع سلف رستگاری طمع میدارد. (کلیله و دمنه ).از نخشبی مدار طمع در جهان کرم نخ نام دیو ب...
-
طمع دربستن
لغتنامه دهخدا
طمع دربستن . [ طَ م َ دَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) رجوع به طمع بستن شود : روباه ... طمع دربست که گوشت و پوست او فراخور آواز باشد. (کلیله و دمنه ).
-
طمع گسستن
لغتنامه دهخدا
طمع گسستن . [طَ م َ گ ُ س َس ْ ت َ ] (مص مرکب ) طمع بریدن . قطع امید کردن . دل برداشتن . صرف نظر کردن . ترک آز : سزد که بگسلم از یار سیم دندان طَمْعسزد که او نکند طَمْع پیر دندان کَرْو. کسائی .طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی طمع بگسل و هرچه خواهی بگوی .سع...
-
اهل طمع
لغتنامه دهخدا
اهل طمع. [ اَ ل ِ طَ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حریص . طامع. آزمند : دیده ٔ اهل طمع به نعمت دنیاپر نشود همچنانکه چاه به شبنم .(گلستان ).
-
بی طمع
لغتنامه دهخدا
بی طمع. [ طَ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + طمع) بی آز و حرص . (آنندراج ). بدون توقع : عالم عامل بی طمع باورع . (سندبادنامه ص 64).نشاید حکم کردن بر دو بنیادیکی بر بی طمع دیگر بر آزاد. نظامی .بی طمعیم از همه سازنده ای جز تو نداریم نوازنده ای . نظامی .آز بگ...
-
خام طمع
لغتنامه دهخدا
خام طمع. [ طَ م َ ] (ص مرکب ) کسی که دارای آرزوی بیهوده و باطل باشد. (ناظم الاطباء). آنکه او را طمع خام است . نعت است مر کسی را که صاحب طمع خام باشد : یکیش خام طمع خواند و یکی بدنفس یکی کلنگی گوید، یکی چه خوزیخوار. کمال الدین اسماعیل .نه من خام طمع ع...