کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طمعکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طمعکار
لغتنامه دهخدا
طمعکار. [ طَ م َ ] (ص مرکب ) طامع. طماع . حریص : پیش راه حرص پیری چوب نتواند گذاشت بیشتر دست طمعکار از عصا گردد بلند. صائب .- امثال :طمعکار رنگش زرد است .
-
جستوجو در متن
-
زریقان
لغتنامه دهخدا
زریقان . [ زَ ] (ص ) طمعکار. حریص . (ناظم الاطباء).
-
کام طبع
لغتنامه دهخدا
کام طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) حریص و طامع. (آنندراج از فرهنگ فرنگ ). آزمند. طمعکار. (ناظم الاطباء).
-
زیاده جو
لغتنامه دهخدا
زیاده جو. [ دَ / دِ ] (نف مرکب ) زیاده طلب . (آنندراج ). طمعکار و حریص . (ناظم الاطباء). رجوع به زیاده طلب شود.
-
شوم مزاج
لغتنامه دهخدا
شوم مزاج . [ م ِ ] (ص مرکب ) طمعکار وبخیل و لئیم . (ناظم الاطباء). || شوم پی .
-
راغبة
لغتنامه دهخدا
راغبة. [ غ ِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث راغب . رجوع به راغب شود. || زن طمعکار. (از تاج العروس ).
-
سیاکاسه
لغتنامه دهخدا
سیاکاسه . [ سیا س َ /س ِ ] (ص مرکب ) ممسک . بخیل . طمعکار. || زندانی . اسیر. (ناظم الاطباء). رجوع به سیاه کاسه شود.
-
خرمن گرای
لغتنامه دهخدا
خرمن گرای . [ خ ِ / خ َ م َ گ َ / گ ِ ] (نف مرکب ) بخیل . حریص . طمعکار. (ناظم الاطباء).
-
یوبره
لغتنامه دهخدا
یوبره . [ ب َ رَ / رِ ] (ص ) آرزومند و حریص و طمعکار و راغب . (ناظم الاطباء). || (اِ) آرزومندی که یوبه و بویه نیز گویند. (از شعوری ج 2 ورق 450).
-
الکن
لغتنامه دهخدا
الکن . [ اُ ک ُ ] (ص ) بخیل و طمعکار و سست . (ناظم الاطباء). آدم خسیس یا جوکی (اشتینگاس ). || شخص مست . مشروب خور. (اشتینگاس ).
-
طماع
لغتنامه دهخدا
طماع . [ طَم ْ ما ] (ع ص ) بسیارحرص . (منتخب اللغات ). طمعکننده . (مهذب الاسماء). پرطمع. طمعکار : او را یعقوب جندی گفتندی ، شریری طماعی نادرستی ... (تاریخ بیهقی ص 685).
-
کهن کیسه
لغتنامه دهخدا
کهن کیسه . [ ک ُ هََ / هَُ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) مالدارقدیم . مقابل نوکیسه . (آنندراج ). آنکه دارای دولت دیرینه باشد. مقابل نوکیسه . (ناظم الاطباء). کسی که از قدیم ثروتمند بوده . (فرهنگ فارسی معین ). || طمعکار و بخیل و آزمند. (ناظم الاطباء) : کهن کیس...
-
آزمند
لغتنامه دهخدا
آزمند. [ م َ ] (ص مرکب ) حریص . مولع. شَرِه ْ. طامع. آزور.صاحب آز. آزناک . طمعکار. پرخواه . ولوع : حاسد و بدخواه او دائم به مرگ است آزمندگر در این حسرت بمیرد باک نبود، گو بمیر. سوزنی .- امثال :آزمند هماره نیازمند است .
-
تهی چشم
لغتنامه دهخدا
تهی چشم . [ ت َ / ت ِ / ت ُ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از نابینا و بی بصر. (آنندراج ) : چه می دانند قدر روی نیکو را تهی چشمان نباشد جز گرانی بهره از یوسف ترازو را. صائب (از آنندراج ).|| بخیل و حریص و آزمند و طمعکار. (ناظم الاطباء).