کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طلل
لغتنامه دهخدا
طلل . [ طَ ل َ ] (ع اِ) اثر سرای . جای خراب . (منتهی الارب ). نشان سرای ویران شده . نشان سرای که پیدا بود. (دهار). نشان سرای که از پس ویرانی مانده بود. (مهذب الاسماء).نشانی خانه و سرای ویران شده که بجا مانده باشد. (منتخب اللغات ). اثر خانه ٔ ویران . ...
-
طلل
لغتنامه دهخدا
طلل . [ طِ ل َ ] (ع اِ) ج ِ طَل ّ. (منتهی الارب ).
-
طلل
لغتنامه دهخدا
طلل . [ طُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ طُل ّ. (منتهی الارب ).
-
طلل
لغتنامه دهخدا
طلل . [ طُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ طَلیل . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
تلل
لغتنامه دهخدا
تلل . [ ت َ ل َ ] (ع اِ) تری و نمناکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
تلل
لغتنامه دهخدا
تلل . [ ت ُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ تلیل . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به تلیل شود.
-
جستوجو در متن
-
طلول
لغتنامه دهخدا
طلول . [ طُ ] (ع اِ) ج ِ طَلل . (منتهی الارب ).
-
دکانه
لغتنامه دهخدا
دکانه . [ دُک ْ کا ن َ / ن ِ ] (اِ) طلل . تخت . سکوئی که از هیچ سمت به دیوار منتهی نشود. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
اطلال
لغتنامه دهخدا
اطلال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَلَل . (متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به طلل شود. ج ِ طلل ، بمعنی اثر سرای و جای خراب شده . (از منتهی الارب ). نشانه های سرای کهنه و ویران . (از لطائف و کنز و منتخب ) (غیاث اللغات ). نشانه های سرا و جاهای خراب شده . (آنند...
-
عمارت یافتن
لغتنامه دهخدا
عمارت یافتن . [ ع َ / ع ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) آباد گشتن . آبادی یافتن . آبادان شدن : بزهد و طاعت یابد عمارت و نزهت دل معطل مانده شده خراب و طلل .ناصرخسرو.
-
امحل
لغتنامه دهخدا
امحل . [ اَ ح َ ] (ع ن تف ) فریبنده تر. خادع تر.- امثال :امحل من الترهات . امحل من بکاء علی رسم . امحل من تسلیم علی طلل . امحل من تعقاد الرتم .امحل من حدیث خرافة . (از مجمع الامثال ).
-
عطل
لغتنامه دهخدا
عطل . [ ع َ طَ ] (ع اِمص ) خالی بودن اززیور و حلی ، و گاهی در مطلق خالی بودن از هر چیزی به کار رود. (از اقرب الموارد). خالی . (منتهی الارب ). || (اِ) کالبد. (منتهی الارب ). شخص . (اقرب الموارد). گویند: ما أحسن عطله ؛ یعنی قامت او و اعتدال و درازی آن...
-
طل
لغتنامه دهخدا
طل . [ طُل ل ] (ع اِ) گردن . || یک خوردنی از شیر. (منتهی الارب ). ج ، طلل . || شیر. (منتخب اللغات ). شیر. و منه یقال : ما بالناقة طل ؛ ای ما بها لبن ٌ. (مهذب الاسماء). || کمی شیر ناقه . (منتهی الارب ). || خون . (منتهی الارب )(منتخب اللغات ). || پیه ....