کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طلعت
لغتنامه دهخدا
طلعت . [ طَ ع َ ] (اِخ ) رجوع به محمد طلعت در معجم المطبوعات ج 2 شود.
-
طلعت
لغتنامه دهخدا
طلعت . [ طَ ع َ ] (اِخ ) محمود افندی . رجوع به محمود طلعت در معجم المطبوعات ج 2 شود.
-
طلعت
لغتنامه دهخدا
طلعت . [ طَ ع َ ] (ع اِ) طلعة. دیدار. یقال : حیااﷲ طلعته ؛ ای ابقا رؤیته او وجهه . (منتهی الارب ). روی . (مهذب الاسماء) (منتخب اللغات ). وجه : ای از رخ تو یافته زیبائی او رنگ افروخته از طلعت تو مسند و اورنگ . شهید.در این تفکر بودندکآفتاب ملوک شعاع ط...
-
طلعت
لغتنامه دهخدا
طلعت . [طَ ع َ ] (اِخ ) اصفهانی . هدایت گوید: اسمش آقا محمد،شغلش تجارت ، وطنش اصفهان ، فنش غزل سرائی . از اوست :بقفس شادم و با درد گرفتاری خویش نیست با نغمه سرایان چمن کار مرا.باآنکه منزل کسی اندر دل تو نیست نبود کسی که در دل او منزل تو نیست .کس توان...
-
واژههای مشابه
-
نیک طلعت
لغتنامه دهخدا
نیک طلعت . [ طَ ع َ ] (ص مرکب ) نیک رو. زیباروی .
-
طلعت افندی
لغتنامه دهخدا
طلعت افندی . [ طَ ع َ اَ ف َ ] (اِخ ) رجوع به یورغاکی افندی در معجم المطبوعات ج 2 شود.
-
طلعت پاشا
لغتنامه دهخدا
طلعت پاشا. [ طَ ع َ ] (اِخ ) ثالث رجال سه گانه ٔ ترکیه که درجنگ عالمگیر ماقبل اخیر صاحب اختیار مطلق و مستبد ترکیه و هر سه از رؤسا بسیار معروف مقتدر حزب اتفاق وترقی بوده اند. در 15 مارس 1921 م . / پنجم رجب 1339 هَ . ق . در برلین به دست یکی از ارامنه ...
-
آفتاب طلعت
لغتنامه دهخدا
آفتاب طلعت . [طَ ع َ ] (ص مرکب ) سخت جمیل . آفتاب روی . آفتاب عذار.
-
ماه طلعت
لغتنامه دهخدا
ماه طلعت . [ طَ ع َ] (ص مرکب ) ماه سیما. (ناظم الاطباء). از اسمای محبوب است . (آنندراج ). و رجوع به ماه سیما و ماه چهر شود.
-
ملک طلعت
لغتنامه دهخدا
ملک طلعت . [ م َ ل َ طَ ع َ ] (ص مرکب ) ملک سیما. فرشته روی . زیباروی . پریچهره : ملک نهاد و ملک همت وملک طلعت چنو کجاست یکی از همه ملوک بیار.فرخی .
-
مکروه طلعت
لغتنامه دهخدا
مکروه طلعت . [ م َ طَ ع َ ] (ص مرکب ) زشت چهره . زشت منظر. قبیح المنظر : مکروه طلعتی است جهان فریبناک هر بامداد کرده به خوبی تجملی .سعدی .
-
خجسته طلعت
لغتنامه دهخدا
خجسته طلعت . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ طَ ع َ ] (ص مرکب ) خوش رو. خوش سیما. مبارک طلعت . مبارک لقا. میمنت صورت : خجسته طلعتی و شاه را خجسته وزیربزرگ همتی وجود را بزرگ پناه .فرخی .
-
خوب طلعت
لغتنامه دهخدا
خوب طلعت . [ طَ ع َ ] (ص مرکب ) خوش صورت . خوب صورت . خوبرخ . خوش منظر. خوش قیافه . نیکوروی . خوبروی . خوب چهره . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خوش طلعت
لغتنامه دهخدا
خوش طلعت . [ خوَش ْ / خُش ْ طَ ع َ ] (ص مرکب ) خوش صورت . خوشگل . زیباروی . با طلعت نکو.