کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طلس
لغتنامه دهخدا
طلس . [ ] (معرب ، اِ) به یونانی صلبه (؟) است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
طلس
لغتنامه دهخدا
طلس . [ طَ ] (ع اِ) چادر سیاه . (منتهی الارب ).
-
طلس
لغتنامه دهخدا
طلس . [ طَ ] (ع مص ) پاک کردن نوشته را و محو نمودن . || آوردن چیزی را. || کور گردیدن . || تیز دادن . || طُلِس َ به فی السجن (مجهولاً)؛ در زندان افکنده شد. (منتهی الارب ).
-
طلس
لغتنامه دهخدا
طلس . [ طِ ] (ع اِ) نامه . || نامه ٔ پاک کرده شده . || جامه ٔ ریمناک . (منتهی الارب ). جامه ٔ کهنه . (مهذب الاسماء). || پوست موی رفته ٔ ران شتر. || گرگ بیموی و کهنه . ج ، اطلاس . (منتهی الارب ).
-
طلس
لغتنامه دهخدا
طلس . [ طِ ] (ع ص ) کوسه . به عرف عرب کسی را گویند که در روی وی اصلاً موی نباشد. سادات طلس چهار تن بوده اند: قیس بن سعد که درباره ٔ وی از انس بن مالک در سیرالسلف مروی است که گفت : منزلة قیس بن سعدبن عبادة من النبی کمنزلة صاحب الشرط من الامیر، عبداﷲ ز...
-
طلس
لغتنامه دهخدا
طلس . [ طُ ل َ ] (ع اِ) ابر نازک . یقال : ما فی السماء طلسةٌ و طلس . (از ذیل اقرب الموارد).
-
طلس
لغتنامه دهخدا
طلس .[ طُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اطلس و طلساء. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
سادات طلس
لغتنامه دهخدا
سادات طلس . [ ت ِ طِ ] (اِخ ) چهار تن بودند: قیس بن سعدبن عباده ، عبداﷲبن زبیر، احنف بن قیس ، شریح قاضی . و طلس بحرف عرب کسی را گویند که در روی وی اصلاً موی نباشد. رجوع به حبیب السیر چ قدیم تهران جزء دوم از ج 2 ص 240 و چ خیام ج 2 ص 124 شود.
-
جستوجو در متن
-
اطلاس
لغتنامه دهخدا
اطلاس . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طِلْس ، بمعنی نامه یا نامه ٔ پاک کرده شده و جامه ٔ ریمناک و پوست موی رفته ٔ ران شتر و گرگ بی موی کهنه . (آنندراج ). ج ِ طِلْس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به طلس شود.
-
طلساء
لغتنامه دهخدا
طلساء. [ طَ ] (ع ص ) تأنیث اطلس . ج ، طُلس . (منتهی الارب ).
-
طلسة
لغتنامه دهخدا
طلسة. [ طُ س َ ] (ع اِ) رنگ خاکی که بسیاهی زند. (از اقرب الموارد). || ابرنازک . رجوع به طُلَس شود. (از ذیل اقرب الموارد).
-
علی جبری
لغتنامه دهخدا
علی جبری . [ ع َ ی ِ ج َ ] (اِخ ) متوفی پس از سال 1074هَ . ق . او راست : المنهاج المحمدی فی الطریق الاحمدی . (از معجم المؤلفین بنقل از الکشاف اسعد طلس ص 123).
-
چادرسیاه
لغتنامه دهخدا
چادرسیاه . [ دَ / دُ ] (اِ مرکب ) روپوش سیاه . حجاب سیاه : طَلْس ؛ چادر سیاه . (منتهی الارب ). || خیمه ٔ سیاه رنگ . سیاه چادر. چادر بلوچی . (تربت حیدری خراسان ). خانه ٔ سیاه . (تربت حیدری ).