کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلبید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
تلبید
لغتنامه دهخدا
تلبید. [ ت َ ] (ع مص ) سریشم کردن بر موی و آن اندک از صمغ بر سر نهادن محرمان حج تا موی بسته گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پشم زدن و تر کرده بر نیام دوختن جهت حفاظت شمشیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)...
-
جستوجو در متن
-
درطلبی
لغتنامه دهخدا
درطلبی . [ دُ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) حالت دُرطلب . جویای در بودن . طالب در بودن : دُر می طلبید و درنمی یافت در درطلبی عنان نمی تافت .نظامی .
-
اداد آپلووددین
لغتنامه دهخدا
اداد آپلووددین . [ اَ وِدْ دی ] (اِخ ) مردی که تخت بابل را غصب کرد و بپادشاهی رسید. وی از پادشاه آسور یاری طلبید و دختر خود را به او داد. رجوع به ایران باستان ص 125 شود.
-
برآمد
لغتنامه دهخدا
برآمد. [ ب َ م َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) روا کردن . اسعاف . قضا : هرکه ایشان را بمنزل خود می طلبید بر متابعت سنت رسول (ص ) و بجهت برآمد کار آن نیازمند میرفتند. (انیس الطالبین ). رجوع به برآمدن شود.
-
طلبیدن
لغتنامه دهخدا
طلبیدن . [ طَ ل َ دَ ] (مص جعلی ) مصدر برساخته ای از طلب . دعوت کردن . خواندن . آواز کردن . || خواستن . درخواستن . ابتغاء. جُستن : سرای و قصر بزرگان طلب تو در دنیاچو مامه (؟) چند گزینی تو جای ویرانی . منجیک .شهریاری که خلافت طلبد زود فتداز سمنزار به ...
-
گودآ
لغتنامه دهخدا
گودآ. [ دِ ] (اِخ ) نام یکی از پادشاهان بزرگ سومری که در سال 2500 ق . م . دولت سومر را رونق تازه ای داد و آنزان (یعنی مملکت عیلامیها) را مطیع کرد و به دادگری و عدالت پرداخت و معابدو ابنیه ٔ جدید ساخت و مصالح آن را از شامات ، عربستان و عیلام طلبید. (ا...
-
زنهار طلبیدن
لغتنامه دهخدا
زنهار طلبیدن . [ زِ طَ ل َ دَ ] (مص مرکب ) امان خواستن . پناه طلبیدن : پدر به حکم وقوف ... و ممارست بر شدائدایام و ارتیاض به تجارب روزگار به امان پناهید و زنهار طلبید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 342). رجوع به زنهار و زینهار و ترکیبهای این دو کل...
-
ابن ابی دبوس
لغتنامه دهخدا
ابن ابی دبوس . [ اِ ن ُ اَ ؟ ] (اِخ ) عثمان مراکشی . فرزند ابودبوس حکمران اخیر سلسله ٔ بنی عبدالمؤمن بوده . چون در 658 هَ .ق . پدرش مقتول و دولت آنان منقرض شد عثمان به برشلونه (بارسلون ) رفت و کیش ترسا گرفت و از نصارای آنجا یاری طلبید و به طرابلس حم...
-
طریقة
لغتنامه دهخدا
طریقة. [ طَ ق َ ] (اِخ ) نام کاهنه ٔ حمیریة که زوجه ٔ امروءالقیس بن عمرو ملقب به ماءالسماء بود. وی هنگامی که سطیح و شق متولد گشتند آن دو مولود را طلبید و آب دهن خود در دهن ایشان نهاد و گفت این دو پسردر کهانت قائم مقام من خواهند شد و همان لحظه خود وفا...
-
شهود
لغتنامه دهخدا
شهود. [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شاهد. (اقرب الموارد). || جمع الجمع. (منتهی الارب ). شاهدها و گواهها. (ناظم الاطباء).حاضرشدگان و گواهان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : از شهود طلب اداء شهادت طلبید. ادای شهادت کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 433). رجوع به شاهد شو...
-
مچلکا
لغتنامه دهخدا
مچلکا. [ م ُ چ َ ] (ترکی ، اِ) لفظ ترکی است بمعنی عهدنامه ٔ مجرمان . (غیاث ). مأخوذ از ترکی ، تمسک و دستاویز و سند و شرط و عهد و اقرار. مچلکاه . مچلکه . (ناظم الاطباء): هولاکوخان از وی بر آن سخن حجت طلبید بیچاره مچلکا باز داد. (جامع التواریخ رشیدی )...
-
باسوس
لغتنامه دهخدا
باسوس . (اِخ ) یکی از سرداران رومی در سوریه که در سال 46 ق . م . یعنی دو سال قبل از کشته شدن سزار خواست حکومتی مستقل در ناحیه ای از سوریه برای خود دست و پا کند. او از دربار پارت کمک طلبید و دسته ٔ کوچکی از کمانداران سواره ٔ پارتی بکمک او رفت . رجوع ب...
-
بازون
لغتنامه دهخدا
بازون . (اِخ ) معروف به بازون الصغیر، نام یکی از امپراتوران روم که بعد از ذومنطانس مالک تاج و تخت شد. سیرتی پسندیده داشت و هر کس را ذومنطاس اخراج کرده بود باز به رومیه طلبید. ایام سلطنتش بیک سال و چهار ماه کشید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 216 شو...
-
چرمانه رود
لغتنامه دهخدا
چرمانه رود. [ ] (اِخ ) نام محلی است . مؤلف مرآت البلدان بنقل از تاریخ رشیدی مینویسد: «در سنه ٔ 693 هَ .ق . غازان خان بعد از آنکه قتلغشاه را بدفع امیرنوروزمأمور کرد و اخبار خوش از طرف قتلغشاه رسید، غازان خان قتلغشاه را به بسطام طلبید و از آنجا از را...