کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طلب
لغتنامه دهخدا
طلب . [ طَ ل َ ] (ع اِ) در تداول عامه و تداول فارسی ، مالی که داین را بر عهده ٔ مدیون است . وام که داده باشند. مقابل بده و بدهی . وام . فام : گفت ترا میبرند بکشند من وجوه به تو دهم آن را که طلب دارم بده . (قصص ص 176). || (اِمص ) بازجست . اسم است مطال...
-
طلب
لغتنامه دهخدا
طلب . [ طَ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طالب . و فی حدیث الهجرة: فاللّه لکما ان رد عنکما الطلب . جمع طالب است یا مصدر قائم مقام جمع یا به حذف مضاف ای اهل الطلب و کذا بعث الامیر الطلب . (منتهی الارب ) : ایشان مقدمه ٔ داوداند از بیم آنکه طلبی دُم ایشان نرود آن...
-
طلب
لغتنامه دهخدا
طلب . [ طَ ل َ ] (نف مرخم ) در ترکیب به معنی طلبنده و طلب کننده آید.ترکیب ها:- آرزوطلب . آزادی طلب . آشوب طلب . جاه طلب . حقیقت طلب . ریاست طلب . شرطلب . شهرت طلب .صلح طلب . غوغاطلب . فرصت طلب . مشروطه طلب . مقام طلب . هرج ومرج طلب . هنگامه طلب . رج...
-
طلب
لغتنامه دهخدا
طلب . [ طِ ] (ع ص ، اِ) مرد خواهان زنان . || زن خواسته ٔ مرد و معشوق او. گویند: هو طلب النساء و هی طلبه . ج ، اَطلاب ، طِلبة. (منتهی الارب ).
-
طلب
لغتنامه دهخدا
طلب . [ طُ ] (ع اِ) گروه طلب کنندگان . طُلب بالضم ؛ معرب تُلب بمعنی گروه مردم . (غیاث ) (آنندراج ). جماعتی و گروهی از مردمان را گویند که یک جا جمع شده و گرد آمده باشند. (برهان قاطع) : و چون خواهد که بجملگی حمله برد سواران را سوی راست و چپ دشمن درآرد ...
-
طلب
لغتنامه دهخدا
طلب . [ طُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طَلوب . (منتهی الارب ).
-
طلب
لغتنامه دهخدا
طلب . [ طُل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طالب . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
کام طلب
لغتنامه دهخدا
کام طلب . [ طَ ل َ ] (نف مرکب ) کامجو. کامجوی . رجوع به کامجو و کامجوی و جوینده ٔ کام شود.
-
زیاده طلب
لغتنامه دهخدا
زیاده طلب . [ دَ/ دِ طَ ل َ ] (نف مرکب ) فراوان خواه . افزون خواه . که زیاده از حد متعارف خواهد. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
سلطنت طلب
لغتنامه دهخدا
سلطنت طلب . [ س َ طَ ن َ طَ ل َ ] (نف مرکب ) سلطنت طلب کننده . || آنکه طرفدار حکومت سلطنتی باشد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
صلح طلب
لغتنامه دهخدا
صلح طلب . [ ص ُ طَ ل َ ] (نف مرکب ) صلح جو. آشتی خواه . جوینده ٔ صلح . طلبنده ٔ صلح . آرام جوی . رجوع به صلح شود.
-
فته طلب
لغتنامه دهخدا
فته طلب . [ ف َ ت َ / ت ِ طَ ل َ ] (نف مرکب ) پَته طلب . جوازطلب . رجوع به پته شود.
-
طلب اشهاد
لغتنامه دهخدا
طلب اشهاد. [ طَ ل َ ب ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) که آن را طلب تقریر نیز خوانند، در نزد فقها عبارت از اِشهاد شفیع است برای طلب شفعه ٔ خویش در نزد عقار چنانکه بگوید: ای مردم شهادت دهید که من در این عقار طلب شفعه کردم . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
طلب تقریر
لغتنامه دهخدا
طلب تقریر. [ طَ ل َ ب ِ ت َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به طلب اشهاد شود.