کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طفیلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طفیلی
لغتنامه دهخدا
طفیلی . [ طُ ف َ ] (اِخ ) اصلش از ملوکان جهانشاه پادشاه است . اوقات به بنائی میگذرانید. این بیت از اوست :در باغ نوشکفته نه آن غنچه ٔ گل است بر چوب کرده گل سر خونین بلبل است .(تحفه ٔسامی ص 139).
-
طفیلی
لغتنامه دهخدا
طفیلی . [ طُ ف َ /ف ِ ] (ص نسبی ، اِ) مهمان ناخوانده . (دهار). ناخوانده ای که به همراه به مهمان خوانده درآید. آنکه بی دعوت همراه میهمانان درآید. آنکه ناخوانده به مهمانی رود. (منتخب اللغات ). منسوب به طفیل الاعراس یا طفیل العرائس یعنی طفیل بن زلال کوف...
-
واژههای مشابه
-
طفیلی ابدال
لغتنامه دهخدا
طفیلی ابدال . [ طُ ف َ اَ ] (اِخ ) از اتراک خراسان است . اول در کسوت ابدالان میگشت و الحال در خدمت یکی از امرا میباشد. این قطعه ٔ ترکی از اوست :میر طفیلی که نمک وقتنه سک لرنگ رستم دستانی درهیأت رستمنه بنکر و لیک بنعنه باخمه که خراسانی در.(تحفه ٔ سام...
-
طفیلی قفیلی
لغتنامه دهخدا
طفیلی قفیلی . [ طُ ف َ / ف ِ ق ُ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) از اتباع است . قفیلی را همراه ناخوانده ٔ طفیلی تعبیر می کنند. رجوع به طفیلی شود.
-
طفیلی کردن
لغتنامه دهخدا
طفیلی کردن . [ طُ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کلاشی . بر سر خوان کسی ناخوانده رفتن . تطفیل . (تاج المصادر) (دهار).
-
جستوجو در متن
-
پارازیت
لغتنامه دهخدا
پارازیت . (اِ) (فرانسوی ، اِ) طفیلی . حیوان و گیاه طفیلی . انگل . (فرهنگستان ). || حشو و زاید.
-
ثرع
لغتنامه دهخدا
ثرع . [ ث َ ] (ع مص ) طفیلی شدن قوم را.
-
انگل شناسی
لغتنامه دهخدا
انگل شناسی . [ اَ گ َش ِ ] (حامص مرکب ) در اصطلاح پزشکی علمی که موجودات طفیلی و انگل را مورد تحقیق قرار میدهد. طفیلی شناسی . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
انگلی
لغتنامه دهخدا
انگلی . [ اَ گ َ ] (حامص ) حالت و چگونگی موجوداتی که زندگی را بطور طفیلی می گذرانند. طفیلی شدن . || حالت کسانی که در جامعه سربار دیگرانند.
-
واغل
لغتنامه دهخدا
واغل . [ غ ِ ] (ع ص ) آن که ناخوانده در مجلس شراب و طعام کسی درآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). طفیلی شراب . (دهار). طفیلی مجلس شراب . طفیلی . قرواش . شولقی . (از یادداشت مؤلف ). || آن که در درخت و جز آن پنهان شود. (ناظم الاطباء). ا...
-
ابوالمحاسن
لغتنامه دهخدا
ابوالمحاسن . [ اَ بُل ْ م َ س ِ ] (اِخ ) یوسف طفیلی . رجوع به یوسف ... شود.
-
بستیف
لغتنامه دهخدا
بستیف . [ ] (اِ) طفیلی . ج ، بساتفه . (دزی ج 1 ص 83).
-
انگل شناس
لغتنامه دهخدا
انگل شناس . [ اَ گ َ ش ِ ] (نف مرکب ) (اصطلاح پزشکی ) کسی که درباره ٔ موجودات انگل مطالعه و بررسی کند. شخصی که تخصص و تبحر در شناسائی موجودات طفیلی دارد. طفیلی شناس . (فرهنگ فارسی معین ).