کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طغان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طغان
لغتنامه دهخدا
طغان . [ طُ ] (اِخ ) (امیر...) یکی از امراء مغول که بسال 711 هَ .ق . از جانب سلطان محمد خدابنده برای سرکوبی گیلانیان مأموریت یافت . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 194). و نیز رجوع به ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص 11، 14، 53 شود.
-
طغان
لغتنامه دهخدا
طغان . [ طُ ] (اِخ ) ابن علی . وی چهارمین تن ازسلسله ٔ ملوک ایلکخانیه ٔ ترکستان بوده و شرف الدوله لقب داشته و از سال 403 تا 408 هَ . ق . فرمانروائی کرده است . (طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 121). مورخان وی را بنام طغان خان در تواریخ نام میبرند. وی برا...
-
طغان
لغتنامه دهخدا
طغان . [ طُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور در 24هزارگزی جنوب خاوری چکنه ٔ بالا. کوهستانی و معتدل با 102 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)...
-
طغان
لغتنامه دهخدا
طغان . [ طُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران در 74000گزی جنوب خاوری ورامین و 3000گزی جوادآباد. جلگه و معتدل و مالاریائی با 447 تن سکنه . آب آن از قنات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
طغان
لغتنامه دهخدا
طغان . [ طُ ] (اِخ ) مؤلف ترجمه ٔ تاریخ یمینی آرد: طغان نامی والی بست بود، و دیگری بایتوزنام این ولایت بقهر از دست او بیرون کرد و طغان طاقت مقاومت او نداشت ، ناچار آن ناحیه بازگذاشت ، و در کنف اهتمام و حمایت ناصرالدین گریخت و از او مدد خواست تا ولای...
-
طغان
لغتنامه دهخدا
طغان . [ طُ ] (اِخ ) نام یکی از پادشاهان ترک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : خوش نخسبند همه از فزعش زانسوی آب نه قدرخان نه طغان خان نه ختاخان نه تکین . فرخی .و رسولان طغان خان ملک ترک حاضر بودندو همه اقرار کردند که آن جنس در حوصله ٔ ظنون نگنجد و خزانه ...
-
طغان
لغتنامه دهخدا
طغان . [ طُ ] (اِخ ) یکی از دهات توابع بارفروش «بابل ». (سفرنامه ٔ رابینو چ اروپا ص 118). و در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است : دهی از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل در 10هزارگزی باختر بابل . دشت و معتدل و مرطوب و مالاریائی با 205 تن سکنه . ...
-
طغان
لغتنامه دهخدا
طغان . [ طُ ] (اِخ )جبال طغان . رجوع به نزهةالقلوب چ اروپا ص 227 شود.
-
طغان
لغتنامه دهخدا
طغان . [ طُ ] (از ع ،اِمص ) مخفف طغیان آمده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
طغان
لغتنامه دهخدا
طغان . [ طُ ] (ترکی ، اِ) طوغان . نوعی از باز. ارکک .
-
طغان
لغتنامه دهخدا
طغان . [ طُ] (اِخ ) از امرای ابقا (اباقاخان پسر هلاکو) که در سال 675 هَ . ق . با تنی چند از امرای دیگر به سیستان لشکر کشید. رجوع به تاریخ سیستان ص 405 و 406 شود.
-
واژههای مشابه
-
طغان حاجب
لغتنامه دهخدا
طغان حاجب . [ طُ ن ِ ج ِ ] (اِخ ) یکی از امرای عصر امیر نوح سامانی که بفرمان امیر مزبور وی را کشتند. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 361). و رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 203 شود.
-
طغان تیمور
لغتنامه دهخدا
طغان تیمور. [ طُ ت َ ] (اِخ ) یازدهمین از سلسله ٔ یوئن . از سال 732 تا 771 هَ . ق . سلطنت کرده است . رجوع به تاریخ طبقات سلاطین اسلام ص 191 شود.
-
طغان خان
لغتنامه دهخدا
طغان خان . [ طُ ] (اِخ ) حاکم فرغانه بوده است . رجوع به جهانگشای جوینی چ اوقاف گیب ج 1 ص 232 شود.