کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طعن و دق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طعن و دق
لغتنامه دهخدا
طعن و دق . [ طَ ن ُ دَق ق / دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . رجوع به طعن و رجوع به دق شود : کی زنم بر آلت حق طعن و دق .مولوی .
-
واژههای مشابه
-
طعن آمیز
لغتنامه دهخدا
طعن آمیز. [ طَ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به سرزنش .
-
جستوجو در متن
-
دق کردن
لغتنامه دهخدا
دق کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از درها چیز خواستن به دق الباب . کدیه کردن . (آنندراج ). تکدی . دریوزه کردن : اگر چه حاجت دق نیست انوری را لیک به درگه تو کند یا رب ار بشاید دق . انوری .عزم کردم که به انتجاع روم در روستاها چنان که ائمه ٔ دیگر دق می...
-
دق زدن
لغتنامه دهخدا
دق زدن . [ دَ زَ دَ] (مص مرکب ) خواستن و گدائی کردن . (برهان ). کدیه و خواهانی کردن . چیز خواستن از درها به دق الباب . و رجوع به دَق شود. || سرزنش کردن : سیئاتم چون وسیلت شد به حق پس مزن بر سیئاتم هیچ دق . مولوی .- طعن و دق زدن ؛ طعنه کردن . سرزنش ک...
-
دق گرفتن
لغتنامه دهخدا
دق گرفتن . [ دَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) طعن زدن و ملامت کردن و عیب گفتن . (ناظم الاطباء). خرده گرفتن . و رجوع به دَق شود : گفت چه نشینی ، خیز و تا پای داری گریز که حسودان بر تو دق گرفته اند. (گلستان سعدی ).
-
زدن
لغتنامه دهخدا
زدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی باستان ریشه ٔ: هنتی هن و گم (مضروب کردن ، کشتن ). ارمنی : گن (ضرب ، تأدیب ) و گنم (مضروب...