کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طریفة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طریفة
لغتنامه دهخدا
طریفة. [ طَ ف َ ] (اِخ ) نام زنی کاهنه به روزگار جاهلیت که خرابی سد مأرب را پیشگوئی کرده بود. (مجمل التواریخ والقصص ص 150). و رجوع به تاج العروس ج 6 ص 111 شود.
-
طریفة
لغتنامه دهخدا
طریفة. [ طَ ف َ ] (ع ص ) گیاه نصی که سپید یا انبوه و تمام گوالیده کرده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نبات چون سپید شود. (مهذب الاسماء). || طریفه ناک . رجوع به همین کلمه شود.
-
طریفة
لغتنامه دهخدا
طریفة. [ طُ رَ ف َ ] (اِخ ) آبکی است در اسفل ارمام . (منتهی الارب ). آبی است مر بنی جذیمةبن مالک بن نصربن قعین بن الحارث بن ثعلبةبن دودان بن اسد را در اسفل ارمام . و درمحلی دیگر نیز طریفة آبی است مر بنی شاکربن نضله را که از قبیله ٔ بنی اسد می باشند و...
-
طریفة
لغتنامه دهخدا
طریفة. [ طُ رَ ف َ ] (اِخ ) ابن حاجز. صحابی است . (منتهی الارب ). و رجوع به الاصابة ج 3 ص 285 شود.
-
طریفة
لغتنامه دهخدا
طریفة. [ طُ رَ ف َ ] (اِخ ) نام مردی . (عقدالفرید ج 7 ص 62).
-
واژههای مشابه
-
طریفه
لغتنامه دهخدا
طریفه . [ طَ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان میربچه ٔ بخش رامهرمز شهرستان اهواز، در 7هزارگزی شمال باختری رامهرمز کنار راه شوسه ٔ رامهرمز به هفتگل با 35 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
طریفه ناک
لغتنامه دهخدا
طریفه ناک . [ طَ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ) زمین طریفه ناک ؛ زمین که در آن نصی بسیار روید. ارض مطروفة.
-
جستوجو در متن
-
مطرفة
لغتنامه دهخدا
مطرفة. [ م ُ رِ ف َ ] (ع ص ) ارض مطرفة؛ کثیرةالطریفة، و هی نبت . (مهذب الاسماء). زمینی که طریفه ٔ آن بسیار باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به طریفة و مطروفة شود.
-
شاکر
لغتنامه دهخدا
شاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) ابن نضله . بطنی است از بنی اسد. از جمله مراکز آنها طریفه باشد. (از معجم قبایل العرب بنقل از معجم البلدان یاقوت ج 3 ص 356 و 536).
-
مطروفة
لغتنامه دهخدا
مطروفة. [ م َ ف َ ] (ع ص ) زنی که در مردان نگرد جز شوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آن زن که به هر ایامی شویی کند نو. (مهذب الاسماء). || چشم آب روان از رسیدگی زخم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چشمی که از رسیدن زخم ، آب...
-
نصی
لغتنامه دهخدا
نصی . [ ن َ صی ی ] (ع اِ) ج ِ نصیة. رجوع به نَصیَّة شود. || استخوان عُنق . (از متن اللغة) (از المنجد).ج ، انصیة. || گیاهی است . (از منتهی الارب )(آنندراج ). سبط. سپید گندمه . (از مهذب الاسماء). نشیئة. ودفة. (از منتهی الارب ). قسمتی از خار سپید. (ناظم...
-
اطراف
لغتنامه دهخدا
اطراف . [ اِ ] (ع مص ) نو آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی نو آفریدن . (تاج المصادر بیهقی ). اطراف مرد؛ طرفه ، یعنی تازه و نو آوردن وی . (از اقرب الموارد). طرفه آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). نو و خوش آینده آوردن . (لغت خطی ). || اطلاع یافتن بر...
-
طرائف
لغتنامه دهخدا
طرائف . [ طَ ءِ ] (ع ص ، اِ) طرایف . ج ِ طریفة. چیزهای لطیف و خوش . (آنندراج ). || مالهای نو. (آنندراج ) : بپذرفت چیزی که آورده بودطرائف بد و بدره و برده بود. فردوسی .ز چیزی که باشد طرائف بچین ز زرینه و اسب و تیغ و نگین . فردوسی .- طرائف ِ حدیث ؛ بر...