کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طری
لغتنامه دهخدا
طری ٔ. [ طَ ] (ع ص ) تر و تازه . (منتهی الارب ). طَری ّ.
-
طری
لغتنامه دهخدا
طری . [ ] (اِخ ) ناحیتی خرد است از بجه ، میان حدود نوبه و سودان و اندر وی دو صومعه است و گویند که اندر وی دوازده هزار مرد است راهب . (حدود العالم ).
-
طری
لغتنامه دهخدا
طری . [ طَ را ] (ع مص ) پیش آمدن . || گذشتن و رفتن . یقال : طَرِی َ طَری ً. (منتهی الارب ).
-
طری
لغتنامه دهخدا
طری . [ طَ ری ی ] (ع ص ) تازه و تر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند معرب تری است که تازگی و رطوبت باشد. (برهان ). شاداب . باطراوت : تا چو نوروز درآرد سپه خویش به باغ باغ پر لاله ٔ نو گردد و گلهای طری . فرخی .هر زمان گوئی بر دو رخ و بر عارض من قمر اس...
-
طری
لغتنامه دهخدا
طری . [ طُرْ را ] (ع ص ) خرماده ٔ رانده . خر ماده ٔ دورکرده شده . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
تری
لغتنامه دهخدا
تری . (اِخ ) مرکز بخشی است در ولایت تارب واقع در پیرنه ٔ علیای فرانسه و بر کنار رود بائیز که 1130 تن سکنه دارد و رجوع به تارب شود.
-
تری
لغتنامه دهخدا
تری . [ ت َ ] (اِ) با یاء مجهول دیوار بسیار بلند و سدی که در پیش چیزی بکشند. (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). بندروغ . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترا شود.
-
تری
لغتنامه دهخدا
تری . [ ت َ / ت َرْ ری ] (حامص )رطوبت را گویند. (برهان ) (انجمن آرا). رطوبت و بلت .(ناظم الاطباء). مقابل خشکی . (آنندراج ) : نخستین که آتش ز جنبش دمیدز گرمیش پس خشکی آمد پدیدوز آن پس ز آرام سردی نمودز سردی همان باز تری فزود. فردوسی .این را که همی بین...
-
تری
لغتنامه دهخدا
تری . [ ت َ رْی ْ ] (ع مص ) درنگ نمودن . (منتهی الارب ). درنگی نمودن و سستی کردن .(ناظم الاطباء): تری فی الامر؛ تراخی فیه . (المنجد).
-
تری
لغتنامه دهخدا
تری . [ ت ُرْ را ] (ع ص ، اِ) دست بریده . (منتهی الارب ). دست بریده شده . (ناظم الاطباء). التری من الایدی ؛ المقطوعة. (المنجد).
-
جستوجو در متن
-
طریة
لغتنامه دهخدا
طریة. [طَ ری ی َ ] (ع ص ) تأنیث طَری ّ، بمعنی تر و تازه .
-
غرض
لغتنامه دهخدا
غرض .[ غ ِ رَ ] (ع مص ) تازه گردیدن چیزی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). طری بودن . طراوت . (از اقرب الموارد).
-
طرا
لغتنامه دهخدا
طرا. [ طَ ] (ع اِ) آنچه غیر از خلقت زمین باشد. یعنی طری غیر ثری است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || چیزی که در احاطه ٔ عدد درنیاید از آفرینش یقال هم اکثر من الطرا و الثری . (منتهی الارب ) (آنندراج ).