کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طرد کردن
لغتنامه دهخدا
طرد کردن . [ طَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن . دور کردن . نفی کردن . رجوع به طرد شود.
-
واژههای مشابه
-
طرد و عکس
لغتنامه دهخدا
طرد و عکس . [ طَ دُ ع َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) طرد و عکس این است که سخنی را به ترتیبی برانند و آنگاه آن را معکوس کنند، چنانکه گویند: هر آتشی گوهری تابنده و سوزنده است و هر گوهری تابنده و سوزنده آتش است . (از تاج العروس ). در نزد اصولیان دوران است ...
-
جستوجو در متن
-
ظأف
لغتنامه دهخدا
ظأف . [ ظَءْف ْ ] (ع مص ) راندن و دور کردن . طرد کردن .
-
دظ
لغتنامه دهخدا
دظ. [ دَظظ ] (ع مص ) راندن . (از منتهی الارب ). طرد کردن . (از اقرب الموارد). || شک کردن . || دریدن . (از منتهی الارب ).
-
اشقاذ
لغتنامه دهخدا
اشقاذ. [ اِ ] (ع مص ) راندن و دور کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). راندن . (تاج المصادر بیهقی ). طرد کردن از. (اقرب الموارد).
-
مذود
لغتنامه دهخدا
مذود. [ م ُ ذَوْ وِ ] (ع ص ) راننده و دورکننده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از تذوید، به معنی طرد کردن و دفع کردن و راندن . رجوع به تذوید شود.
-
ذیاد
لغتنامه دهخدا
ذیاد. (ع مص ) ذود. طرد. دفغ. تذوید. راندن . (تاج المصادربیهقی ). دور کردن .
-
فذ
لغتنامه دهخدا
فذ. [ ف َذذ ] (ع مص ) سخت طرد کردن کسی را. (از اقرب الموارد). سخت راندن . || دور کردن . (منتهی الارب ). و این معنی در اقرب الموارد چنین آمده است : فذ کسی ؛ دور بودن وی یا نشنیدن او.
-
دبزر
لغتنامه دهخدا
دبزر. [ دَ زَ ] (ع مص ) راندن . رد. طرد. دفع. بزور دور کردن . (دزی ج 1 ص 423).
-
نده
لغتنامه دهخدا
نده . [ ن َدْه ْ ] (ع مص ) زجر کردن و راندن شتران را به بانگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). راندن و دور کردن شتر را. (ناظم الاطباء). || زجر کردن و طرد و رد کردن کسی را با بانگ . (از اقرب الموارد). || به یک بار راندن شتران را یا راندن و فراهم آوردن شترا...
-
دحور
لغتنامه دهخدا
دحور. [ دُ ] (ع مص ) دحر. راندن و دور نمودن . (منتهی الارب ). دور کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). طرد. ابعاد. بازداشتن .
-
دورافکنی
لغتنامه دهخدا
دورافکنی . [ اَ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل و حالت دورافکن . عمل دور افگندن . عمل دور انداختن و طرح و طرد کردن . (یادداشت مؤلف ). عمل راندن و دور کردن . || عمل پرتاب کردن به فاصله ٔ بعید. مفلاء؛ قسمی تیر که بدان دورافکنی و بلندافکنی آموختندی . (یادداشت م...
-
حنش
لغتنامه دهخدا
حنش . [ ح َ ] (ع مص ) راندن . طرد کردن . (اقرب الموارد). || بازگردانیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || واداشتن . (اقرب الموارد). || شکار کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || خوردن حَنَش چیزی را. (منتهی الارب ). ...