کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طرد
لغتنامه دهخدا
طرد. [ طَ ] (ع مص ) آمدن قوم را و درگذشتن از ایشان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || راندن . دور کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). و استعمالش اکثر در گریزانیدن هوام باشد مانند مگس و زنبور و موش و پشه و مار. (آنندراج ). || ن...
-
طرد
لغتنامه دهخدا
طرد. [ طَ رَ ] (ع مص ) مروسیدن به شکار. (منتهی الارب ). خوی گرفتن به شکار. شکارکردن . || دور کردن . طَرْد. (اقرب الموارد). || (اِ) بچه ٔ زنبور عسل . (ذیل اقرب الموارد از اللسان ). || دسته ٔ زنبور عسل . || پرواز بچه های زنبور عسل . (دزی ج 2 ص 34).
-
طرد
لغتنامه دهخدا
طرد. [ طَ رِ ] (ع ص ) آب باران به بول ستوران آمیخته از کثرت آمد و شد آنها. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
طرد کردن
لغتنامه دهخدا
طرد کردن . [ طَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن . دور کردن . نفی کردن . رجوع به طرد شود.
-
طرد و عکس
لغتنامه دهخدا
طرد و عکس . [ طَ دُ ع َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) طرد و عکس این است که سخنی را به ترتیبی برانند و آنگاه آن را معکوس کنند، چنانکه گویند: هر آتشی گوهری تابنده و سوزنده است و هر گوهری تابنده و سوزنده آتش است . (از تاج العروس ). در نزد اصولیان دوران است ...
-
واژههای همآوا
-
ترد
لغتنامه دهخدا
ترد. [ ت ُ ] (ص ) شکننده و نازک و رقیق و بی دوام . (ناظم الاطباء). زودشکن . شکننده . سست . مقابل چغر.
-
جستوجو در متن
-
ظأف
لغتنامه دهخدا
ظأف . [ ظَءْف ْ ] (ع مص ) راندن و دور کردن . طرد کردن .
-
هدس
لغتنامه دهخدا
هدس . [ هََ ] (ع مص ) طرد و زجر. (اقرب الموارد).
-
دبزر
لغتنامه دهخدا
دبزر. [ دَ زَ ] (ع مص ) راندن . رد. طرد. دفع. بزور دور کردن . (دزی ج 1 ص 423).
-
دظ
لغتنامه دهخدا
دظ. [ دَظظ ] (ع مص ) راندن . (از منتهی الارب ). طرد کردن . (از اقرب الموارد). || شک کردن . || دریدن . (از منتهی الارب ).
-
ذیاد
لغتنامه دهخدا
ذیاد. (ع مص ) ذود. طرد. دفغ. تذوید. راندن . (تاج المصادربیهقی ). دور کردن .
-
اشقاذ
لغتنامه دهخدا
اشقاذ. [ اِ ] (ع مص ) راندن و دور کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). راندن . (تاج المصادر بیهقی ). طرد کردن از. (اقرب الموارد).