کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرح تسهیم راز دیداری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طرح افکندن
لغتنامه دهخدا
طرح افکندن . [ طَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پی افکندن . بنیاد نهادن : پادشاهی که طرح ظلم افکندپای دیوار ملک خویش بکند. سعدی .- طرح عمارت افکندن ؛ بنیان نهادن بنا.و رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 239 شود.
-
طرح برداشتن
لغتنامه دهخدا
طرح برداشتن . [ طَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) نقل برداشتن ، مثلاً خانه ای را دیده ، مثل آن خانه ای سازند،گویند از خانه ٔ فلان کس طرح برداشته ایم : ما صنمخانه ٔ عشقیم خلیلی باشدکه ز بتخانه ٔ ما طرح حرم بردارد.سالک یزدی (از آنندراج ).
-
طرح دادن
لغتنامه دهخدا
طرح دادن . [ طَ دَ ] (مص مرکب ) رو گردانیدن . اعراض کردن . علامی فهامه در اکبرنامه نوشته : «مناسب دولت قاهره است که جنگ را طرح داده از آب نربده بگذریم و به هند نفسی راست کنیم و مردم تازه زور فراهم آوریم ». و بمعنی اول مسیح کاشی گوید : داو نخست هر دو ...
-
طرح ریختن
لغتنامه دهخدا
طرح ریختن . [ طَ ت َ ] (مص مرکب ) نقشه کشیدن . پی ریزی کردن . پی افکندن . طرح ریزی نمودن .
-
طرح فروچیدن
لغتنامه دهخدا
طرح فروچیدن . [ طَ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) طرح چیزی فروچیدن ؛ بساط آن را درنوردیدن . به کنار گذاشتن آن را : چو عرفی با خیال آن صنم خوش عشرتی دارم برو جای دگر ای غم فروچین طرح صحبت را.عرفی (از آنندراج ).
-
طرح کردن
لغتنامه دهخدا
طرح کردن . [ طَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فکندن . افکندن . دور انداختن : و او مأمون را فرا آن آورد که رایات سیاه و لباس سیاه طرح کرد و رایات و لباس سبز کرد. (کتاب النقض ص 417). || به زور و تکلف دادن : در غنای است جهان از کرم او که زکات عامل از عجز همی طرح...
-
طرح بندی
لغتنامه دهخدا
طرح بندی . [ طَ ب َ ] (حامص مرکب ) نقشه کشی . نظم و ترتیب دادن خیابانها : طرح بندی خیابان اول در هندوستان نمودار شد والا در هندوستان پیش از این طرح بندی خیابان نبود. (تاریخ شاهی ص 120).
-
طرح ریزی
لغتنامه دهخدا
طرح ریزی . [طَ ] (حامص مرکب ) پی ریزی . رجوع به طرح ریختن شود.
-
طرح فروش
لغتنامه دهخدا
طرح فروش . [ طَ ف ُ ] (نف مرکب ) خوب صورت و زیبا و زیباپیکر، از عالم ِ نازفروش . (آنندراج ) : برد سودای مه طرح فروشی بازم عشق او ورزم و طرح دگری اندازم .سیفی (از آنندراج ).
-
طرح کش
لغتنامه دهخدا
طرح کش . [ طَ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) مغلوب . زبون . || مصور. نقاش . (آنندراج ) : سالک همیشه طرح کش عشق ظالمم آن جان و دل که میدهم امروز باج نیست . سالک قزوینی .وصال شاهد معنی بوقت خود دریاب مباش طرح کش نظم آبدار عبث . میرزا رضی دانش (از آنندراج ).و ر...
-
خوش طرح
لغتنامه دهخدا
خوش طرح . [ خوَش ْ / خُش ْ طَ ] (ص مرکب ) خوش اندازه . با طرح خوب . با پیکر متناسب و بااندازه .
-
جستوجو در متن
-
جهر
لغتنامه دهخدا
جهر. [ ج َ ] (ع مص ) آشکار گردیدن . || آشکار کردن کلام را. || بلند کردن آواز. || بسیار شمردن لشکر را. || نادانسته در زمین رفتن . || دیدن کسی را بی پرده . || نماینده و دیداری یافتن کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بزرگ نمودن کسی در دیده ٔ دیگ...
-
دیدار
لغتنامه دهخدا
دیدار. (اِمص ) دید. دیدن . رؤیت کردن . ترجمه ٔ رؤیت . (برهان ). نگاه کردن . نگریستن . مشاهده . نظر : ز دیدار خیزدهمه آرزوی ز چشم است گویند ژردی گلوی . ابوشکور.وزان جایگه سوی شاه آمدندبدیدار فرخ کلاه آمدند. فردوسی .زمین را ببوسید در پیشگاه ز دیدار ا...
-
فرخنده
لغتنامه دهخدا
فرخنده . [ ف َ خ ُ دَ / دِ ] (ص ) مبارک و میمون . (برهان ). مبارک . (صحاح الفرس ). همایون . فری . (یادداشت به خط مؤلف ) : آمد نوروز و نو دمید بنفشه بر ما فرخنده باد و بر تو مرخشه (؟). منجیک ترمذی .ز توران سوی زابلستان شدندبه نزدیک فرخنده دستان شدند....