کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرجهاله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طرجهالة
لغتنامه دهخدا
طرجهالة. [ طَ ج َ ل َ ] (معرب ، اِ) پنگانچه . کاسه ٔ خرد. (منتهی الارب ). طرجهارة. (آنندراج ). قیف . فنجانه . تکاو. طرجهارة. || نوعی از پنگانهای روئین است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). طرجهارة. این کلمه معرب «ترکهار» است . (دزی ج 2 ص 30).
-
واژههای همآوا
-
ترجهاله
لغتنامه دهخدا
ترجهاله . [ ت َ ج ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) قیف . تکاو. تکاب . تکاه . بتو. راحتی . ترجهاره . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ترجهاره و ترجهالی شود.
-
جستوجو در متن
-
کاسه ٔ خرد
لغتنامه دهخدا
کاسه ٔ خرد. [ س َ / س ِ ی ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طرجهاله . (منتهی الارب ). کاسه ٔ کوچک .
-
فنجانه
لغتنامه دهخدا
فنجانه . [ ف ِ جا ن َ / ن ِ ] (معرب ، اِ) تاسه کاری . (بحر الجواهر). پنگانچه . طرجهاره . طرجهاله . (یادداشت مؤلف ).
-
طرجهارة
لغتنامه دهخدا
طرجهارة. [ طَ ج َرَ ] (معرب ، اِ) کاسه مانندی است که آب خورند به وی .(منتهی الارب ) (آنندراج ) آوند می . ج ، طرجهارات . (مهذب الاسماء). قمع. || پنگانچه . (منتهی الارب )(آنندراج ). سومله . بوقاله . قیف . فنجانه . طرجهالة. || نام آلتی از آلات ساعت . (م...
-
پنگانچه
لغتنامه دهخدا
پنگانچه . [ پ َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر پنگان . پنگان کوچک . فنجان کوچک . فنجانه . سوملة. طرجهارة. طرجهالة. (منتهی الارب ). قیف . راحتی . بتو. تکاب . تکاه .
-
لغزنده
لغتنامه دهخدا
لغزنده . [ ل َ زَ دَ / دِ ] (نف ) زلق . زَلجب . (منتهی الارب ). سُرخورنده . فروخزنده . لیزخورنده : رَجل ٌ دَلص ؛ مرد بسیار لغزنده . رَجل ٌ ادلص ؛ مرد بسیار لغزنده . دلصاء؛ زن لغزنده . (منتهی الارب ).- طاس لغزنده ؛ لانه ٔ حشره ای مورچه خوار. سوراخ مو...
-
لااسم له
لغتنامه دهخدا
لااسم له . [ اِ م َ ل َه ْ ] (ع اِ مرکب ) غضروف دوم از سه غضروف حنجره . و آن به گردن باز نهاده است برابر درقی و به گردن باز پیوسته و این را نام نیست و او رابه تازی مالا اسم له گویند و به وقت فراز آمدن حنجره سر به سوی زبان دارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی )....
-
طرجهالی
لغتنامه دهخدا
طرجهالی . [ طَ ج َ ] (ص نسبی ، اِ) (غضروف ...) غضروفی است ازغضروفهای نای گلو، پیوسته به آن غضروف که نام آن لااسم له است . (بحر الجواهر). غضروف مکبی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به مکبی (غضروف ...) شود. غضروفی است چون مکبه (سرپوش ) که بر سر چیزی نهند...