کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طراوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طراوت
لغتنامه دهخدا
طراوت . [ طَ وَ ] (ع مص ) طراء، طراءَة،طراوة؛ تر و تازه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِمص ) تازگی . (مهذب الاسماء) : همه خشکی بود طراوت توکه چو رویم مباد رویت تر. مسعودسعد.طراوت خلافت به جمال انصاف و کمال معدلت باز بسته است . (کلیله و دمنه )....
-
واژههای مشابه
-
بی طراوت
لغتنامه دهخدا
بی طراوت . [ طَ وَ ] (ص مرکب ) (از: بی + طراوات ) پژمرده و خشک . (آنندراج ). رجوع به طراوت شود.
-
جستوجو در متن
-
خاضل
لغتنامه دهخدا
خاضل . [ ض ِ ] (ع ص ) طراوت ناک . (منتهی الارب ).
-
زیادت گرفتن
لغتنامه دهخدا
زیادت گرفتن .[ دَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) افزونی یافتن : بلکه هر روز زیادت و طراوت گیرد. (کلیله و دمنه ).
-
غرض
لغتنامه دهخدا
غرض .[ غ ِ رَ ] (ع مص ) تازه گردیدن چیزی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). طری بودن . طراوت . (از اقرب الموارد).
-
اخضلال
لغتنامه دهخدا
اخضلال . [ اِ ض ِ ] (ع مص ) طراوت ناک شدن . || تر شدن از آب . || اخضلال ِ لیل ؛ تاریک شدن شب .
-
اخضیلال
لغتنامه دهخدا
اخضیلال . [ اِ ] (ع مص ) طراوت ناک شدن . || بسیار شاخ و برگ شدن درخت . (تاج المصادر بیهقی ).
-
بی صفا
لغتنامه دهخدا
بی صفا. [ ص َ ] (ص مرکب ) مقابل مفرح و باصفا. بی طراوت . || بی اخلاص . مقابل پاکدل . رجوع به بی صفا (در ترکیبات صفا) شود.
-
بشنج
لغتنامه دهخدا
بشنج . [ ب َ ش َ ] (اِ) تابش و طراوت رخسار و آبرو. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از جهانگیری ) (انجمن آرا). طراوت رخسار و آب روی . (از آنندراج ). تابش روی باشد. (سروری ). طراوت رخسار و آب رو. (رشیدی ) (مؤید الفضلاء) (فرهنگ نظام ). تاب روی . (شرفنامه ٔ من...
-
مهاه
لغتنامه دهخدا
مهاه . [ م َ ] (ع اِمص ) تری و تازگی و طراوت و خوبی . (ناظم الاطباء). تری و تازگی و خوبی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طراوت و حسن . (از اقرب الموارد). || (ص ) سیر و گردش نرم . (ناظم الاطباء). سیر نرم . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
ایتدام
لغتنامه دهخدا
ایتدام . [ ت ِ ] (ع مص ) ائتدام . نان را با نانخورش آمیختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج )(از اقرب الموارد). || طراوت گرفتن چوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ): ایتدم العود؛ طراوت گرفت چوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
دیر فثبون
لغتنامه دهخدا
دیر فثبون . [ دَ رِ ف َ ] (اِخ ) دیری است به سامراء زیباست و خوش آب و هوا بواسطه ٔ طراوت و زیبائی مردم به آنجا میروند. (از معجم البلدان ).
-
صفاخیزی
لغتنامه دهخدا
صفاخیزی . [ ص َ ] (حامص مرکب ) صفا برخاستن از. طراوت داشتن : شکرریزی گوشه ٔ لب مفهم صفاخیزی موج غبغب مفهم .ظهوری ترشیزی .