کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرازنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طرازنده
لغتنامه دهخدا
طرازنده . [ طِ / طَ زَ دَ / دِ ] (نف ) آرایش دهنده . پیرایش کننده . (برهان ) (آنندراج ) : پرستار صف زد دوصد ماهروی طراز بتان طرازنده موی . اسدی . || نظم دهنده . ناظم : تا طرازنده ٔ مدیح تو دقیقی درگذشت ز آفرین تو دل آگنده چنان کز دانه نار. فرخی .مِه ...
-
واژههای همآوا
-
ترازنده
لغتنامه دهخدا
ترازنده . [ ت َ زَ دَ / دِ ] (نف ) سازنده . کارساز. زیبا و نیکو کننده . زینت و جمال دهنده . آرایش کننده . رجوع به تراز (مخفف ترازنده ) و ترازیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
طرازندگی
لغتنامه دهخدا
طرازندگی . [ طِ/ طَ زَ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی طرازنده .
-
دستان طراز
لغتنامه دهخدا
دستان طراز. [ دَ طِ / طَ ] (نف مرکب ) دستان طرازنده . دستان زن . نغمه سرا. (آنندراج ).
-
طراز
لغتنامه دهخدا
طراز. [ طِ ] (نف مرخم ) طرازنده . نظم و ترتیب و آرایش دهنده : هیچ شه را چنین وزیر نبودمملکتدار و کار ملک طراز. فرخی .بیشتر درترکیب های به کار رود: عنوان طراز، خنده ٔ طراز، و غیره .- دین طراز ؛ طرازنده ٔ دین : قطعه ای کز ثنا فرستادم بجهانجوی دین طراز ...
-
ملکت طراز
لغتنامه دهخدا
ملکت طراز. [ م ُ ک َ طَ ] (نف مرکب ) ملکت طرازنده . ملک آرا. آنکه مملکت را رونق و آرایش دهد : افسرخدای خسرو، کشورگشای رستم ملکت طراز عادل ملت فروز داور.خاقانی .
-
کرشمه طراز
لغتنامه دهخدا
کرشمه طراز. [ک ِ رِ م َ / م ِ طِ / طَ ] (نف مرکب ) کرشمه طرازنده . کرشمه باز. (فرهنگ فارسی معین ). کرشمه آرا : گل می تراود ز دل و دیده تا نظربر نرگس کرشمه طرازش فکنده ام . طالب آملی (از آنندراج ).رجوع به کرشمه باز شود.
-
دام طراز
لغتنامه دهخدا
دام طراز. [ طِ ] (نف مرکب )طرازنده ٔ دام . آراینده ٔ دام . || دامدار. (ناظم الاطباء). تعبیه کننده ٔ آلت شکار. صیاد. || منصوبه باز. || رایزن . (ناظم الاطباء). || مجازاً مکار. دغاباز. عیّار. فریبنده . گربز. حیله گر. محیل . ج ، دام طرازان . (از آنندراج ...
-
مشوه
لغتنامه دهخدا
مشوه . [ م ُ ش َوْ وَه ْ ] (ع ص ) زشت روی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زشت گردانیده . عیب کرده شده .- مشوه کردن ؛ زشت گرداندن . عیب کردن .- مشوه گرداندن ، مشوه گردانیدن ؛ مشوه کردن : میخواهی که چهره ٔ آراسته ٔ دو...
-
مناظم
لغتنامه دهخدا
مناظم . [ م َ ظِ ] (ع اِ) ج ِ نظم . (ناظم الاطباء). || ج ِ مَنظِم . جاهای نظم . (از اقرب الموارد). جاهای ترتیب و نظم . || جاهای پیوستن . (غیاث ) (آنندراج ). || طرز جریان و پیشرفت مرتب امور. آنچه موجب نظم و ترتیب نیکو در جریان کارها باشد. (کلیله و دمن...
-
خردمند
لغتنامه دهخدا
خردمند. [ خ ِ رَ م َ ] (ص مرکب ) عاقل . صاحب عقل ، چه خرد بمعنی عقل و مند بمعنی صاحب و خداوند است . (از برهان قاطع). دانشمند. دانا. (از شرفنامه ٔ منیری ) (از انجمن آرای ناصری ). صاحب هوش . خداوند عقل . شخص عاقل . (از ناظم الاطباء). رزین . (زمخشری ). ...
-
نغز
لغتنامه دهخدا
نغز.[ ن َ ] (ص ) خوب . نیک . نیکو. (برهان قاطع). چیزی نیکو و زیبا و بدیع و عجب از نیکوئی . هر چیز عجیب از نیکوئی . (یادداشت مؤلف از فرهنگ اسدی ). هر چیزی عجیب و بدیع که دیدنش خوش آید. (برهان قاطع) : یکی نغز گردون چوبین بساخت به گرد اندرش تیغها در نش...
-
طراز
لغتنامه دهخدا
طراز. [ طِ ] (معرب ، اِ) نگار جامه . (منتهی الارب ). معرب است .(منتهی الارب ) (صحاح ). اصل این کلمه تراز فارسی و معرب است ، سیوطی در کتاب «المزهر» گوید: فممّا اخذوه (ای العرب ) من الفارسیة، الطراز. زوزنی در کتاب المصادر خویش گوید: التطریز بر جامه طرا...