کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طرار
لغتنامه دهخدا
طرار. [ طَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان وزرق بخش داران شهرستان فریدن ، واقع در 6 هزارگزی جنوب داران متصل به راه داران به سمندگان . دامنه ٔ کوه ، سردسیر با 329 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه . محصول آنجا غلات ، حبوبات . شغل اهالی زراعت . راه آن مالرو اس...
-
طرار
لغتنامه دهخدا
طرار. [ طِ ] (ع اِ) ج ِ طرة.
-
طرار
لغتنامه دهخدا
طرار. [ طُ ] (اِخ ) شهرکی است [ بماوراءالنهر ] که اندر وی مسلمانان و ترکانند و جای بازرگانان است . (حدود العالم ). مخفف اطرار و رجوع به طراربند و اطرار شود : ای بی بصر حکایت بختنصر مگوی وز سامری هزار سمر یادگار گیربغداد را به طرفه ٔ بغداد باز ده واند...
-
طرار
لغتنامه دهخدا
طرار. [طَرْ را ] (ع ص ) کیسه بر. (منتهی الارب ) (مجمل اللغة).بمعنی عیار است که کیسه بر باشد. (برهان ). گره بر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دزد. (غیاث اللغات ). دزد که آستین تا گریوان بشکافد. (مهذب الاسماء) : آنکه طرار است زر و سیم برد و این جهان عمر ب...
-
واژههای مشابه
-
حجر طرار
لغتنامه دهخدا
حجر طرار. [ ح َ ج َ رِ طَرْ را ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حجر مشقق . رجوع بحجر مشقق شود.
-
جستوجو در متن
-
چاچول
لغتنامه دهخدا
چاچول . (ص ) طرار. چاپچی . حقه باز. شارلاتان و رجوع به طرار شود.
-
جیب بر
لغتنامه دهخدا
جیب بر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) برنده ٔ جیب . دزد. طرار. سارق . نوعی از دزدان طرار.
-
معافی
لغتنامه دهخدا
معافی . [ م ُ فا ] (اِخ ) رجوع به ابوالفرج بن طرار شود.
-
نمکیه
لغتنامه دهخدا
نمکیه . [ ] (اِخ ) شهری است از کیماک ، مستقر خاقان [ کیماک ] به تابستان از اینجا باشد و میان این شهر و میان طرار هشتادروزه راه است سوار را که به شتاب رود. (حدود العالم ).
-
سریش کردن
لغتنامه دهخدا
سریش کردن . [ س ِ ک َدَ ] (مص مرکب ) چسباندن . بهم وصل کردن : کز دوبال سریش کرده نشدهیچ طرار جعفر طیار.سنایی .
-
کاسه بندی
لغتنامه دهخدا
کاسه بندی . [ س َ / س ِ ب َ ] (حامص مرکب ) شکسته بندزنی . شعابی . بند زدن کاسه : کاسه بندی چه خواهی از مجنون کیسه دوزی نیاید از طرار.اوحدی .
-
اطراره
لغتنامه دهخدا
اطراره . [ ] (اِخ ) این نام در روضات الجنات در ضمن شرح حال معافی بدین سان آمده است :ابوالفرج معافی بن یحیی بن زکریا نهروانی جریری معروف به اطراره . ولی صاحب معجم المؤلفین (ج 12 ص 302) درذیل معافی بن طرار آرد: معافی بن زکریابن یحیی بن حمیدبن حمادبن د...
-
کیسه دوزی
لغتنامه دهخدا
کیسه دوزی . [ س َ / س ِ ] (حامص مرکب ) کیسه دوختن . کیسه ساختن . ساختن و درست کردن کیسه : کاسه بندی چه خواهی از مجنون کیسه دوزی چه خواهی از طرار؟ اوحدی .|| (اِ مرکب ) جای دوختن کیسه .