کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طراحی قبل ـ بعد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طراحی کردن
لغتنامه دهخدا
طراحی کردن . [طَرْ را ک َ دَ ] (مص مرکب ) نقشه ریختن . طرح کردن .
-
جستوجو در متن
-
تجوبی
لغتنامه دهخدا
تجوبی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به قبیله ٔ تجوب . رجوع به ماده ٔ قبل و ماده ٔ بعد شود.
-
زقب
لغتنامه دهخدا
زقب . [ زُ ق ُ ] (ع اِ) راه تنگ . زَقَب . رجوع به ماده ٔ قبل و بعد شود.
-
زرنوجی
لغتنامه دهخدا
زرنوجی . [ زُ ] (ص نسبی ) منسوب به زرنوج . رجوع به ماده ٔ قبل و ماده ٔ بعد شود.
-
زولابی
لغتنامه دهخدا
زولابی . (ص نسبی )منسوب است به زولاب . رجوع به ماده ٔ قبل و بعد شود.
-
سعفص
لغتنامه دهخدا
سعفص . [ س َ ف َ ] (اِ) صورت پنجم از صورهشت گانه ٔ حروف جُمَّل . بعد از کلمن و قبل از قرشت .
-
پنجمی
لغتنامه دهخدا
پنجمی . [ پ َ ج ُ ] (ص نسبی ، اِ) پنجمین . پنجم . عدد ترتیبی بعد از چهارم و قبل از ششم . خامس .
-
قبل
لغتنامه دهخدا
قبل . [ ق َ ] (ع ق ) پیش .نقیض بعد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). از ظروف مبهمه است . (ناظم الاطباء). گویند: اتیتک من قَبل ُ و اتیتک قَبل ُ و هر دو مبنی هستند بر ضم . و قبلاً و قبل با تنوین و قَبل َ مبنی بر فتح . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
کمیمثرة
لغتنامه دهخدا
کمیمثرة. [ ک ُ م َ م ِ رَ ] (ع اِمصغر) مصغر کمثری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مصغر کمثری ، یعنی امرود کوچک . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل و بعد شود.
-
زوال پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
زوال پذیرفتن . [ زَ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) نیست شدن . ازمیان رفتن . (فرهنگ فارسی معین ). فانی شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل و زوال و ماده ٔ بعد شود.
-
زورابذی
لغتنامه دهخدا
زورابذی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به زورابذ که ناحیه ای است در سرخس . (از الانساب سمعانی ). رجوع به ماده ٔ قبل و بعد شود.
-
صنبل
لغتنامه دهخدا
صنبل . [ صِم ْ ب ِ ] (ع ص ) زیرک ناآشنا. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به ماده ٔ قبل و ماده ٔ بعد شود.
-
زجاجلة
لغتنامه دهخدا
زجاجلة. [ زَ ج ِ ل َ ] (اِخ ) محله ای است در قرطبه ، از آنجاست ابوبکر جلاجلی . (از معجم البلدان ). رجوع به ماده ٔ بعد و ماده ٔ قبل شود.
-
زهاوی
لغتنامه دهخدا
زهاوی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به زهاو. (از وفیات معاصرین ایضاً). رجوع به ماده ٔ قبل و بعد شود.