کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طراح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طراح
لغتنامه دهخدا
طراح . [ طَ ] (ع ص ) جای دور. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
طراح
لغتنامه دهخدا
طراح . [ طَرْ را ] (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ).
-
طراح
لغتنامه دهخدا
طراح . [ طَرْ را ] (ع ص ) بیرنگ گر. گرده ریز. نقشه ریز. آنکه طرح افکند. نقاش .
-
طراح
لغتنامه دهخدا
طراح . [ طُرْ را ] (اِخ ) دهی از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 34هزارگزی شمال باختری اهواز کنار کرخه ، کنار راه شوسه ٔ اهواز به سوسن گرد. دشت ، گرمسیر با 120 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ کرخه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و گل...
-
جستوجو در متن
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ] (اِخ ) یحیی بن علی طراح . او راست : جزئی در حدیث .
-
بیرنگ گر
لغتنامه دهخدا
بیرنگ گر. [ رَن ْگ ْ، گ َ ] (ص مرکب ) (از: بی + رنگ + گر) طراح . نقشه کش . (یادداشت مؤلف ).
-
طراحی
لغتنامه دهخدا
طراحی . [ طَرْ را ] (حامص ) عمل و شغل طراح . بیرنگ گری . نقشه ریزی . نقشه بنائی را بر کاغذ، با حبر یا مداد و یا بر زمین با گچ و مانند آن کردن . نقاشی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
قوام الدین شیرازی
لغتنامه دهخدا
قوام الدین شیرازی . [ ق َ مُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) معمار و مهندس و طراح مشهور زمان شاهرخ . رجوع به تذکره ٔ دولتشاهی ص 340 و از سعدی تا جامی ص 416 شود.
-
توپفر
لغتنامه دهخدا
توپفر. [ تُپ ْ ف ِ ] (اِخ ) رودلف . داستان نویس و طراح سویسی که در سال 1799 م . در ژنو متولد شد و در سال 1846 درگذشت . آثاراو مشحون از ظرافت و لطف است . (از لاروس ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
عزیزة
لغتنامه دهخدا
عزیزة. [ ع َ زَ ] (اِخ ) دختر علی بن یحیی بن علی بن طراح . زنی محدث بود. از جد خود نقل حدیث کرده است . علی بن احمد مقدسی اجازتی را از وی روایت کرده است . عزیزه بسال 600 هَ .ق . درگذشت . (از اعلام النساء از تاج العروس و المشتبه ذهبی ).
-
نقشه کش
لغتنامه دهخدا
نقشه کش . [ ن َ ش َ / ش ِ ک َ / ک ِ ](نف مرکب ) طراح . نقشه بردار. که نقشه ترسیم کند. || در تداول ، که به زیان دیگران و برای غلبه بر حریفی یا انجام کاری طرحی ریزد. که با توطئه و دسیسه منظور خود را عملی کند. محتال . سیاس . توطئه گر.
-
مدیست
لغتنامه دهخدا
مدیست . [ م ُ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) آنکه ایجاد مد کند. مدساز. (فرهنگ فارسی معین ). طراح مدهای تازه . مبدع . که طرح های بدیع در شیوه ها و وسایل پوشیدن و خوردن و زیستن عرضه کند. || اهل مد. پیرو مد.مدپرست . که دلبسته و شیفته ٔ شیوه های تازه باشد، بخصوص د...
-
خمچه
لغتنامه دهخدا
خمچه . [ خ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) خم کوچک . (ناظم الاطباء). خنبچه . خنبک . (یادداشت بخط مؤلف ) : گل خمچه اش نزد طراح جام بعقل مخمر برآورده خام بود خمچه قسمی ز خم لیک خردتوانش ببزم بزرگان نبرد.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
منصوبه باز
لغتنامه دهخدا
منصوبه باز. [ م َ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) شطرنج باز. نردباز. بازیگر و طراح و صحنه آرای . آنکه منصوبه بازد : بیا ساقی از شوخ منصوبه بازمران اسب در عرصه ٔ خشم و ناز. ظهوری (از آنندراج ).رجوع به منصوبه شود. || دارای تدبیر و هوشمند و دوراندیش و عاقبت اندی...