کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طخاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طخاری
لغتنامه دهخدا
طخاری . [ طُ ] (اِخ ) قومی از ایرانیان باستان که در حدود طخارستان میزیسته اند. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2263، 2265، 2264، 2277، 2256، 2258، 2259 شود. || لهجه ای که مردم طخارستان بدان تکلم میکردند. زبان تخاری در تداول غالب زبان شناسان امروز، زبانی ا...
-
واژههای همآوا
-
تخاری
لغتنامه دهخدا
تخاری . [ ت ُ ] (اِخ ) حمادبن احمدبن حمادبن رجاء العطاردی التخاری که در کوی تخاران به سکونت داشت . (معجم البلدان ). رجوع به تخاران به شود.
-
تخاری
لغتنامه دهخدا
تخاری . [ ت ُ ] (اِخ ) محمدبن علی بن الحسین . محدث است که ازمدائنی روایت کند و از وی دارقطنی . (منتهی الارب ).
-
تخاری
لغتنامه دهخدا
تخاری . [ ت ُ ] (ص نسبی ، اِ) طخاری . یکی از زبانهای کهن ایرانی که در تخارستان رایج بود. رجوع به تخارستان و تخارها و طخاری شود. || از مردم تخارستان . || نام قومی از ایرانیان باستان که در حدود تخارستان میزیسته اند. رجوع به طخار و طخاری شود.
-
تخاری
لغتنامه دهخدا
تخاری . [ ت ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به تخار که طخارستان باشد و «ط» را بدل «ت » کرده اند. (انساب سمعانی ). رجوع به طخاری و تخارستان و طخارستان شود.
-
جستوجو در متن
-
تخاری
لغتنامه دهخدا
تخاری . [ ت ُ ] (ص نسبی ، اِ) طخاری . یکی از زبانهای کهن ایرانی که در تخارستان رایج بود. رجوع به تخارستان و تخارها و طخاری شود. || از مردم تخارستان . || نام قومی از ایرانیان باستان که در حدود تخارستان میزیسته اند. رجوع به طخار و طخاری شود.
-
تخاری
لغتنامه دهخدا
تخاری . [ ت ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به تخار که طخارستان باشد و «ط» را بدل «ت » کرده اند. (انساب سمعانی ). رجوع به طخاری و تخارستان و طخارستان شود.
-
خبازی نیشابوری
لغتنامه دهخدا
خبازی نیشابوری . [ خ َب ْ با ی ِ ن ِ ] (اِخ ) نام یکی از شعرای متقدم و از شاعران دوران سامانی است . در مجمع الفصحاء جلد اول شرح حال او چنین آمده است : «از استادان قدیم و سخنگویان زمان آل سامان ، در نظم سخن پارسی متفرد و معاصر استاد عماره ٔ مروزی و اب...
-
طحاوی
لغتنامه دهخدا
طحاوی . [ طَ ] (اِخ ) نظامی عروضی در چهارمقاله در ضمن مقاله ٔ دوم که بقای نام پادشاهان و بزرگان عصر را وابسته ٔ به نظم رائع و شعر شائع شعرا دانسته ، طحاوی نامی را در ردیف شعرای آل سامان ، مانند رودکی و هم طبقگان وی اسم برده ، و محمد قزوینی در تعلیقات...
-
دری
لغتنامه دهخدا
دری .[ دَ ] (اِخ ) (زبان ...) زبان فارسی رسمی معمول امروزه . (یادداشت مرحوم دهخدا). زبان فارسی که نوشتن و سرودن بدان پس از اسلام در ایران رواج و رسمیت یافت .در مورد وجه تسمیه ٔ آن اقوال مختلفی نقل شده است که به اهم آنها اشاره می شود، خوارزمی در مفاتی...
-
اردوان
لغتنامه دهخدا
اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) دوم پادشاه اشکانی و اواشک هشتم است . ژوستن گوید (کتاب 42، بند2) وی بعد ازفرهاد (متوفی به سال 127 ق . م .) عموی خود به تخت نشست و او پسر فری یاپَت بود. معلوم نیست که فرهاد از خود پسری باقی نگذارده بود یا پسری داشته ، ولی در س...