کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طحان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طحان
لغتنامه دهخدا
طحان . [ طَح ْ حا ] (اِخ ) بنابر گفته ٔ سمعانی جمعی از مشاهیر و افاضل رجال به نام طحان معروف بوده اند و بدین اسم نسبت داده میشده اند. (انساب سمعانی ).
-
طحان
لغتنامه دهخدا
طحان . [طَح ْ حا ] (ع ص ) آسیابان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آسیاگر. || المنبسط من الارض . (اقرب الموارد). زمین خوار و هموار.
-
واژههای مشابه
-
علی طحان
لغتنامه دهخدا
علی طحان . [ ع َ ی ِ طَح ْ حا ] (اِخ ) ابن عبداﷲ طحان أزهری مصری . اصولی بود و در نظم سخن نیز دست داشت و در سال 1207 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1- حاشیه بر شرح ملوی بر سمرقندیه . 2- دو لامیه ٔ بزرگ و کوچک .3- منظومه هایی در فقه و منطق و توحید و عرو...
-
صالح طحان
لغتنامه دهخدا
صالح طحان . [ ل ِ ح ِ طَح ْ حا ] (اِخ )رجوع به صالح بن هیثم مکنی به ابی علی طحان ... شود.
-
ابن طحان
لغتنامه دهخدا
ابن طحان . [ اِ ن ُ طَح ْ حا ] (اِخ ) ابوالاصبغ عبدالعزیزبن علی . از مشاهیر ادباء و قُرّاء اندلس . مولد به سال 498 هَ .ق . در اشبیلیه . وی به مصر و شام و عراق سفر کرده و سالها درشهرهای مزبور به افادت مشغول بوده است و بعد از 559 به حلب درگذشته است . ا...
-
قفیز طحان
لغتنامه دهخدا
قفیز طحان . [ ق َ زِ طَح ْ حا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در شرع نام اجاره ای است مخصوص ، و آن عبارت است از آنکه مردی کسی را یا آسیایی راو یا گاوی را اجاره کند برای آنکه گندم او را آرد کنند، بعبارة اخری نتیجه اجاره کردن آسیا باشد در مقابل پاره ای از آ...
-
جرجس طحان
لغتنامه دهخدا
جرجس طحان . [ ج ِ ج ِ طَ ] (اِخ ) کشیش کاتولیک بود. او راست : 1- شرح الکتاب المقدس . 2- نبذة تشتمل علی البراهین التی تستند علی الدیانة المسیحیة. (از معجم المؤلفین ).
-
واژههای همآوا
-
تحان
لغتنامه دهخدا
تحان . [ ت َ حان ن ] (ع مص ) نیک طرب کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تحان به کسی ؛ اشتیاق داشتن به وی . (از اقرب الموارد): تحان الیه تحاناً؛ اشتاق . (قطر المحیط).
-
جستوجو در متن
-
علی ازهری
لغتنامه دهخدا
علی ازهری . [ ع َ ی ِ اَ هََ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ طحان ازهری مصری . رجوع به علی طحان شود.
-
علی مصری
لغتنامه دهخدا
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ طحان ازهری مصری . رجوع به علی طحان شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ طحان ازهری مصری . رجوع به علی طحان شود.
-
ابوزیاد
لغتنامه دهخدا
ابوزیاد. [ اَ ] (اِخ ) طحّان . محدث است و از ابوهریره روایت کند.