کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طحال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طحال
لغتنامه دهخدا
طحال . [ طَ ](ع اِ) نام گیاهی است .
-
طحال
لغتنامه دهخدا
طحال . [ طِ ] (اِخ ) موضعی است مر بنی غبر را. منه المثل : ضیعت البکار علی طِحال ؛ در حق شخصی گویند که طلب کند حاجت را از شخصی که بدی رسانده باشد او را. اصله ان سویدبن ابی کاهل ، عیر بنی عبر بقوله :من سره النیک بغیر مال فالغبریات علی طحال .ثم اسرسوید،...
-
طحال
لغتنامه دهخدا
طحال . [ طِ ] (اِخ ) نام سگی است . (منتهی الارب ).
-
طحال
لغتنامه دهخدا
طحال . [ طِ ] (ع اِ) سپرز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (زمخشری ). اسپرز. ج ، طُحُل . گویند اسب سپرز ندارد، و این مثل است در شتابروی ، چنانکه گویند: شتر مراره ندارد؛ یعنی بددل است . (منتهی الارب ). اسبل . رجوع به سپرز شود. شیخ الرئیس گوید: طِحال : عضویس...
-
طحال
لغتنامه دهخدا
طحال . [ طُ ] (ع اِ) بیماریی است که در سپرز بهم رسد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
تهال
لغتنامه دهخدا
تهال . [ ت َ ] (اِ) غار و مغاره ٔ کوه را گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). غار. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). || سرداب . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
تلی
لغتنامه دهخدا
تلی . [ ت ِل ْ لی ] (اِ) به هندی اسم انزروت است . || طحال . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). سپرز. طحال . (الفاظ الادویه ).
-
طحل
لغتنامه دهخدا
طحل . [ طُ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ طِحال . رج-وع ب-ه طحال شود.
-
طحالی
لغتنامه دهخدا
طحالی . [ طِ ] (ص نسبی ) منسوب به طحال . || طحالی شکل . مانند سپرز.
-
اسبل
لغتنامه دهخدا
اسبل . [ اُ ب ُ ] (اِ) (در تداول عامه ) سِپرز. اسپرز. طحال .
-
اطحلة
لغتنامه دهخدا
اطحلة. [ اَ ح ِ ل َ ] (ع اِ) ج ِ طحال . (یادداشت مؤلف ).
-
جساءة
لغتنامه دهخدا
جساءة. [ ج ُ س َ ءَ ] (ع اِمص ) درشتی دست از کار. جُسْاءَة. || صلابتی که در پهلوی متصل طحال عارض گردد. (آنندراج ).
-
اعضاءالغذاء
لغتنامه دهخدا
اعضاءالغذاء. [ اَ ئُل ْ غ ِ ] (ع اِمرکب ) معده و کبد و طحال باشد. (از بحر الجواهر).