کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبل خوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طبل خوردن
لغتنامه دهخدا
طبل خوردن . [ طَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از رم کردن و رمیدن باشد. (برهان ) (غیاث اللغات ). خود را کناره کردن . (غیاث اللغات ). رشیدی این مصراع را ازمولوی برای معنی رمیدن شاهد آورده است : عمریست در عطای تو من طبل میخورم .صاحب آنندراج پس از ...
-
طبل زدن
لغتنامه دهخدا
طبل زدن . [ طَ زَ دَ] (مص مرکب ) طبل فروکوفتن . طبل نواختن : امشب سبکتر میزند این طبل بی هنگام رایاوقت بیداری غلط بوده ست مرغ بام را. سعدی .حیف بود آخر زدن بر طبل بدنامی دوال کو مرا ناگه چنین افکند با سگ در جوال . ابن یمین .شد بهار و ابر در فکر سرانج...
-
طبل زن
لغتنامه دهخدا
طبل زن . [ طَ زَ ] (نف مرکب ) طبال . نقاره چی . دُهُل زن . (آنندراج ). طبلچی : زیغبافان را با وشی بافان ننهندطبلزن را ننشانند بر رودنواز. ابوالعباس .بر لب آب ، مطربان ترمذ و زنان ِ پایکوب و طبلزن ، افزون سیصد تن دست به کار بردند.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص...
-
بنه طبل
لغتنامه دهخدا
بنه طبل . [ ب ُ ن َ طَ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول است . دارای 100 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
واژههای همآوا
-
طبلخوار
لغتنامه دهخدا
طبلخوار. [ طَ خوا / خا ] (نف مرکب ) مجان و رایگان خوار. مفتخوار. شکم خواره . شکم بنده . عبدُالبطن . پُرخوار. اکول : جیفةاللیل است و بطال النهارهرکه او شد غره ٔ این طبلخوار. مولوی .لاف کیشی کاسه لیسی طبل خواربانگ طبلش رفته اطراف دیار. مولوی .صوفیان طب...
-
جستوجو در متن
-
جیره خوار
لغتنامه دهخدا
جیره خوار. [ رَ / رِ خوا / خا ] (نف مرکب ) جیره خورنده . جیره خور. راتبه خور : کنون از جیره خواران قدیمم نمک پرورده ٔ ناز و نعیمم . تأثیر (از آنندراج ).بر طبل آسمان زند از کهکشان دوان در مطبخش زمانه به احضار جیره خوار.شفیع اثر (از آنندراج ).
-
خوار
لغتنامه دهخدا
خوار. [ خوا /خا ] (ص ، اِ، ق ) ذلیل . زبون . بدبخت . (منتهی الارب ) (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ) . مقابل عزیز : که دشمن اگرچه بود خوار و خردمر او را بنادان نباید شمرد. فردوسی .دلیران و گردان آن انجمن چنان دان که خوارند بر چشم ...
-
لاف کیش
لغتنامه دهخدا
لاف کیش . (ص مرکب ) معتاد به لاف : لاف کیشی ، کاسه لیسی طبل خواربانگ طبلش رفته اطراف دیار.مولوی .
-
لقمه جو
لغتنامه دهخدا
لقمه جو. [ ل ُ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) لقمه جوینده . جستجوی توشه کننده : صوفیان طبل خوار لقمه جوسگدلان همچو گربه روی شو.مولوی .
-
طبلخوار
لغتنامه دهخدا
طبلخوار. [ طَ خوا / خا ] (نف مرکب ) مجان و رایگان خوار. مفتخوار. شکم خواره . شکم بنده . عبدُالبطن . پُرخوار. اکول : جیفةاللیل است و بطال النهارهرکه او شد غره ٔ این طبلخوار. مولوی .لاف کیشی کاسه لیسی طبل خواربانگ طبلش رفته اطراف دیار. مولوی .صوفیان طب...
-
گلوبنده
لغتنامه دهخدا
گلوبنده . [ گ ُ / گ َ ب َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) تابع حلق وشکم و مرد بسیارخوار. (انجمن آرا). شکمباره . شکم خواره . آنکه بنده ٔ شکم خود باشد. طبل خواره : ممانید بر کهتران کار خوارگلوبندگان رابگیرید بار. اسدی .هر بنده ای که او را بخرند و بفروشند آزادتر از...
-
رودنواز
لغتنامه دهخدا
رودنواز. [ ن َ ] (نف مرکب ) نوازنده ٔ رود. آنکه رود نوازد. رودساز. رودسرای . سازنده و نوازنده ٔ رود که نام سازی معروف بوده است . رودزن . مطرب : زیغبافان را با وشی بافان بنهندطبل زن را بنشانندبر رودنواز. ابوالعباس .او هوای دل من جسته ومن صحبت اومن نوا...
-
سگ دل
لغتنامه دهخدا
سگ دل . [ س َ دِ ] (ص مرکب ) کنایه از سخت دل . (آنندراج ) (رشیدی ) : خصم سگدل ز حسد نالد چون جبهت ماه نور بی صرفه دهد وه وه عوا شنوند. خاقانی .همه کس عاشق دنیا و ما فارغ ز غم زیراغم معشوق سگدل هست بر عشاق سگجانش . خاقانی .فرمود به سگدلان درگاه تا پیش...