کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طباشیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طباشیر
لغتنامه دهخدا
طباشیر. [ طَ ] (معرب ، اِ) تباشیر. دوائی است که از جوف نی هندی بهم رسد. یا آن خاکستر بیخ نی است . و فلوس طباشیر که در شکم نی میباشد مدور است مانند درهم . و گویند چون نی از شدت باریکی بر دیگری بهم میخورد، از آنجا آتش برآید، و در نیستان افتد، طباشیر بن...
-
واژههای همآوا
-
تباشیر
لغتنامه دهخدا
تباشیر. [ ت َ ] (اِ) چیزی باشد سفید که از میان نی هندی که بابانس و بنبو گویند برآید. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). چیزی باشد سفیدرنگ مانند استخوان سوخته و آنرا از درون نی هندی برمی آورند که بنبو باشد. (برهان ). نام داروی سردمزاج که آنرا بهندی بنس...
-
تباشیر
لغتنامه دهخدا
تباشیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تبشیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مژده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بشری . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و آنرا نظیر نباشد جز تعاشیب الارض و تعاجیب الدهر و تفاطیرالنبات . (از اقرب الموارد). بشارت .(اقرب ال...
-
جستوجو در متن
-
طوکثیر
لغتنامه دهخدا
طوکثیر. [ ] (اِ) طباشیر. (فهرست مخزن الادویه ).
-
سنده ها
لغتنامه دهخدا
سنده ها. [ ] (اِ) به هندی طباشیر است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
هیلی
لغتنامه دهخدا
هیلی . [ هَِ ] (اِخ ) ناحیتی است به هند که سنداپور بدانجا است . رجوع به کلمه ٔ طباشیر در مفردات ابن البیطار شود.
-
تباشیر قلمی
لغتنامه دهخدا
تباشیر قلمی . [ ت َ رِ ق َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طباشیرقلمی . نوعی تباشیر. رجوع به تباشیر و طباشیر شود.
-
مغنیسیا
لغتنامه دهخدا
مغنیسیا. [ م َ ] (معرب ، اِ) مغنسیا : زهره دلالت کند بر مغنیسیا و سرمه . (التفهیم ). ارسطاطالیس چنین فرموده است که یک جزومغنیسیا بباید گرفت با یک جزو بسد و یک جزو زنگار، آنگه هر سه را خرد بساید. (نوروزنامه ). و رجوع به مغنسیا شود. || منیزی کلسینه را ...
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد. نام طبیب یا گیاه شناسی است که ابن البیطار در مفردات خود از او روایت کند. از جمله در ذیل کلمات طباشیر، طرخون و طلق نام او را آورده است .
-
گل نیسابوری
لغتنامه دهخدا
گل نیسابوری . [ گ ِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طین الاکل : عود خام و سنبل و قرنفل از هر یکی یک درم ، گل نیسابوری دو درم ، طباشیر سه درم ... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و رجوع به گل نسابوری شود.
-
قنا
لغتنامه دهخدا
قنا. [ ق َ ] (اِ) چوب طباشیر یا درختی است که صمغ آن اشق است . (تذکره ٔ انطاکی ) نوعی از اندروطالیس است و نزد بعضی رطبه ٔ یابسه و به لغت مصری اسم اشق است و به لغت مغربی کاکنج است . (فهرست مخزن الادویة). خیزران . تباشیر قلمی . (واژه نامه ٔ گیاهی ).
-
منیزی
لغتنامه دهخدا
منیزی . [ م َن ْ ی َ ] (فرانسوی ، اِ) طباشیر فرنگی . تباشیر فرنگی . (یادداشت مرحوم دهخدا). فرمول آن اکسید منیزیوم است . حاجی منیزی که به عنوان دارو به کار می رود کربنات قلیایی منیزیم است . منیزی سیال محلولی از بی کربنات منیزیم است . (فرهنگ اصطلاحات ع...
-
گوارش کافور
لغتنامه دهخدا
گوارش کافور. [ گ ُ رِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جهت ضعف معده و هاضمه و بلغم غلیظ و خفقان نافع است . زنجبیل ، فلفل ، دارفلفل ، دارچینی ، قرفه ، ساذج هندی ، جوزبوا، صندل زرد و عودالبلسان ، هیل ، بسباسه ، قرنفل ، نارمشک ، طالیسفر، سعد، طباشیر، عود ...