کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طبار
لغتنامه دهخدا
طبار. [ طَ ] (ع اِ) (بنات ...) بلاها و سختیها. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
طبار
لغتنامه دهخدا
طبار. [ طُب ْبا ] (ع اِ) درختی است مانا به درخت انجیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). صنفی از انجیر بزرگ سرخ است . (اختیارات بدیعی ). قسمی انجیر بزرگ سرخ فام . نوعی از انجیرسرخ بزرگ . (فهرست مخزن الادویه ). در برهان آمده است :طِبار نوعی از انجیر است و آن...
-
واژههای مشابه
-
بنات طبار
لغتنامه دهخدا
بنات طبار. [ ب َ ت ُ طَ ] (ع اِ مرکب ) بلاها. سختی ها. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المرصع).
-
واژههای همآوا
-
تبار
لغتنامه دهخدا
تبار. [ ت َ ] (اِخ ) ابن عیاض ، یکی از دو کس که عثمان بن عفان را بقتل رساندند. دیگری «سوران بن حمران » بود. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
تبار
لغتنامه دهخدا
تبار. [ ت َ ] (ع اِ) هلاک . (قطر المحیط) (اقرب الموارد).و این اسمی است از «تبر» و صاحب مصباح گوید: «فعال بفتح اکثر از فَعَّل َ آید مانند کلّم ، کلاماً و سلّم ، سلاماً و ودّع ، وداعاً» و از این معنی است : «و لاتزد الظالمین الا تباراً »؛ ای هلاکاً. (اق...
-
تبار
لغتنامه دهخدا
تبار. [ ت َ رر ] (ع مص ) یکدیگر را نیکی کردن : تباروا؛ تفاعلوا من البر. (اقرب الموارد). نَبارّوا؛ با هم برّ کردند. (منتهی الارب ).
-
تبار
لغتنامه دهخدا
تبار.[ ت َ ] (اِ) دودمان و خویشاوندان را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). دودمان و خویشاوندان و قرابتان را گویند.(برهان ). خاندان و اولاد. (غیاث اللغات ). اولاد و طایفه و آل . (انجمن آرا) (آنندراج ). خاندان و دودمان . (شرفنامه ٔ منیری ). دودمان و خویشاوندان...
-
جستوجو در متن
-
قلار
لغتنامه دهخدا
قلار. [ ق ِل ْ لا ] (ع اِ) انجیر سپید است که چون خشک شود زرد صافی گردد گویا که مدهون است ، و هرگاه ذخیره کنند توبرتو نشیند و گاهی بر وی آب انگور ریزند و دهن سبوی را گل اندود کنند و دو سه سال بگذارند، سپس آن دُهْنش به شاخ آهو و مانند آن بگشایند و به ک...
-
بطارقة
لغتنامه دهخدا
بطارقة. [ ب َ رِ ق َ ] (ع اِ) ج ِ بِطریق . (ناظم الاطباء). ج ِ بطریق . سرهنگان روم . (مهذب الاسماء) (از آنندراج ) (مفاتیح ). بطریق ها. (فرهنگ نظام ). بطریقان : امراء و بطارقه ٔ روم هجوم نموده او را. [ طبار نوش را ] کشتند. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 216...
-
درخت
لغتنامه دهخدا
درخت . [ دَ / دِ رَ ] (اِ) ترجمه ٔ شجر. (آنندراج ). هر گیاه خشبی که دارای ریشه وتنه و ساقه و شاخه ها بود. شجر. نهال . (ناظم الاطباء).رستنی بزرگ و ستبر که دارای ریشه و ساقه و شاخه ها باشد. شجر که از دار ضعیف تر است . غالباً درخت به گیاهانی گویند که سا...
-
بلا
لغتنامه دهخدا
بلا. [ ب َ ] (از ع ، اِ) بلاء. آزمایش . (ناظم الاطباء). آزمایش . آزمون . امتحان . (فرهنگ فارسی معین ). بَلوی . بَلیّة. مِحنة : اندر بلای سخت پدید آیدفضل و بزرگواری و سالاری . رودکی .و رجوع به بلاء شود. || زحمت و سختی و اذیت بسیار و رنج . (ناظم الاطبا...