کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبابت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طبابت
لغتنامه دهخدا
طبابت . [ طِ ب َ ] (ع اِ) رجوع به طبابة شود.
-
واژههای همآوا
-
طبابة
لغتنامه دهخدا
طبابة. [ طَ ب َ ] (ع اِ) کباب . طباهیج . تاهه . || گوشت پخته ٔ نرم و نازک .
-
طبابة
لغتنامه دهخدا
طبابة. [ طِ ب َ ] (ع اِ) نورد ابر. || ریگ . || دراز از زمین و ابر و چرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زمین .هامون در یکدیگر پیوسته . (مهذب الاسماء). ج ، طباب ، طبابات . جج ، اَطبه . (مهذب الاسماء). || جامه ٔ پیش گشاده ٔ درازدامن . || دوال که درزهای مش...
-
جستوجو در متن
-
پجشگی
لغتنامه دهخدا
پجشگی . [ پ ِ ج ِ ] (حامص ) طبابت . پزشکی .
-
بجشکی
لغتنامه دهخدا
بجشکی . [ ب ِ ج ِ ] (حامص ) طب . (دهار). پزشکی . طبابت .
-
بزشکی کردن
لغتنامه دهخدا
بزشکی کردن . [ ب ِ زِکی ک َ دَ ] (مص مرکب ) طبابت کردن . (ناظم الاطباء).
-
طبیبی
لغتنامه دهخدا
طبیبی . [ طَ ] (اِخ ) یکی از شعرای عثمانی و از اهالی فلبه است . پیشه اش طبابت بوده و در قرن دهم هجری میزیسته است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
بزشکی نمودن
لغتنامه دهخدا
بزشکی نمودن . [ ب ِ زِ ن ُ/ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) طبابت کردن . (آنندراج ).
-
نیم طبیب
لغتنامه دهخدا
نیم طبیب . [ طَ ] (ص مرکب ) کسی که دعوی طبابت کند لیکن مهارت نداشته باشد.- امثال :نیم طبیب بلای جان است و نیم ملا خطر ایمان . (یادداشت مؤلف ).
-
هارون
لغتنامه دهخدا
هارون . (اِخ ) ابن موسی . یکی از مشاهیر اطبای آندلس از اهالی اشبونه (لیسبون ) بوده و در خدمت ناصر و مستنصر طبابت میکرده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمد فرزند ابن رشد فیلسوف و مورّخ مشهور. وی شغل طبابت می ورزید.
-
هبةا
لغتنامه دهخدا
هبةا. [ هَِ ب َ تُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن الیاس . برادر موفق الدین اسعدبن الیاس بن مطران طبیب معروف که وی نیز به شغل طبابت اشتغال داشت . (عیون الانباء فی طبقات الاطباء ج 2 ص 180).
-
هادی
لغتنامه دهخدا
هادی . (اِخ ) (میرزا محمد...)ملقب به شرر و بسیار قلندرمشرب بوده و در فن طبابت حذاقت تمام داشته و به هند رفته . این شعر از اوست :شیشه ٔ ناموس جمعی را که دارم در بغل بایدم بود از ملامتهای ایشان سنگسار.(آتشکده ٔ آذر چ زوار ص 293).