کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طب
لغتنامه دهخدا
طب . [ طَب ب ] (ع اِمص ) رِفق . ملاطفت . و منه : مَن اَحَب َّ طَب َّ؛ هرکه دوست دارد کاری را، باید که آهستگی و نرمی کند و شتابزدگی نکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || فُسون . جادوئی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) دانا. (منتهی الارب ). نیک ماهر ...
-
طب
لغتنامه دهخدا
طب . [ طَب ب / طِب ب / طُب ب ] (ع اِ) داروی اندام . داروی نفس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و فی المثل قرب طِب ٌ. و یروی طبّا. و الاصل ان رجلا تزوج اِمراءة، فهدیت الیه ، فلما قعد منها مقعدالرجال من النساء، قال : ابکرٌ انت ام ثیب ٌ، فقالت المثل . (منته...
-
طب
لغتنامه دهخدا
طب . [ طِب ب ] (اِخ ) نام شهری است . رجوع به تب شود.
-
طب
لغتنامه دهخدا
طب . [ طِب ب ] (ع اِ) شهوت . خواهانی تن . || شأن . حال مرد. دَهر. خُوی . عادت . یقال : ماذاک بطبی ؛ ای بدهری و عادتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سحر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جادوئی . (منتهی الارب ). || (مص ) علاج کردن . دارو کردن . علاج جسم و...
-
طب
لغتنامه دهخدا
طب . [ طُب ب ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
طب النساء
لغتنامه دهخدا
طب النساء. [ طِب ْ بُن ْ ن ِ ] (ع اِ مرکب ) کتابی که خاصه معالجات امراض نساء در آن مذکور باشد. اشرف گوید : دردم از طب النساء دختر رز شد علاج آب نار می پرستان آب انگور است و بس .(از آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
تب
لغتنامه دهخدا
تب . [ ت َ ] (اِ) در اوستا «تفنو» ، خونساری «ته » ، دزفولی «تو» ، طبری «تو» ، گیلکی «تب » ، فریزندی «تو» ، یرنی «تئو» ، نطنزی «تو» ، سمنانی و لاسگردی «تو» ، سنگسری «تو» ، سرخه ای «تو» ، شهمیرزادی «تب » . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گرمی ، این لف...
-
تب
لغتنامه دهخدا
تب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اختاچی بوکان بخش بوکان ، شهرستان مهاباد. این ده در ده هزارگزی جنوب بوکان و دوهزارگزی خاور شوسه ٔ بوکان به سقز واقع است ، ناحیه ای است کوهستانی و معتدل مالاریایی که 241 تن سکنه دارد. آب آن از سیمین رود و محصول آن ...
-
تب
لغتنامه دهخدا
تب . [ ت َب ب ] (ع مص ) هلاک شدن و زیان کار شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). هلاکی . (دهار). زیان و هلاکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).تباً له ؛ هلاکی باد او را. الزمه اﷲ خسراناً و هلاکا؛لازم گردا...
-
تب
لغتنامه دهخدا
تب . [ ت ِ ] (اِخ ) از بزرگترین شهرهای قدیمی مصر علیا که پایتخت یازدهمین و دوازدهمین سلسله ٔ سلاطین مصر (3100-1700 ق . م .) و نیز پایتخت هفدهمین تا بیستمین سلسله ٔ سلاطین این کشور (1600-1100 ق . م .) بوده است که مصریان آنرا «اوآست » و یونانیان آنرا «...
-
تب
لغتنامه دهخدا
تب . [ ت ِ ] (اِخ ) شهری به یونان و مرکز ناحیه ٔ ولایت «آتیک - و - بئوثی » . این شهر بر روی خرابه های «تب » باستانی بنا شده و در حدود3300 تن سکنه دارد. آثار باستانی در این ناحیه بسیار کم و نادر است چه در دوران کشورگشایی اسکندر چنان مورد حمله و هجوم م...
-
جستوجو در متن
-
طبی
لغتنامه دهخدا
طبی . [ طِب ْ بی ] (ص نسبی ) منسوب به «طِب » . لغت طِبی ، کتاب فرهنگ کلمات مربوط به طب .