کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طایف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طایف
لغتنامه دهخدا
طایف . [ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به طایفا شود.
-
طایف
لغتنامه دهخدا
طایف . [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به طائف شود.
-
جستوجو در متن
-
فاوه
لغتنامه دهخدا
فاوه . [ وَ ] (اِخ ) روستایی است به طایف . (منتهی الارب ). از مخلفه های طائف است . (از معجم البلدان ).
-
نباوة
لغتنامه دهخدا
نباوة. [ ن َ وَ ] (اِخ )موضعی است در طایف . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
-
نخلة
لغتنامه دهخدا
نخلة. [ ن َ ل َ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) روزی [ جنگی ] از روزهای فجار است ، و فجار جایگاهی است میان مکه و طایف . (از مجمعالامثال میدانی ).
-
طایفی
لغتنامه دهخدا
طایفی . [ ی ِ ] (ص نسبی ) منسوب به طایف که شهری است در 12فرسخی مکه . (سمعانی ). رجوع به طائفی شود.
-
شدیق
لغتنامه دهخدا
شدیق . [ ش َ ](اِخ ) وادیی است در ارض طایف ، ناحیه ای است از نواحی آن و شذیق نیز روایت شده است . (از معجم البلدان ).
-
شبابة
لغتنامه دهخدا
شبابة. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) بطنی است از بنی فهم که در طایف یا در سرات سکونت گرفتند و عده ای بدین نام منسوبند. (منتهی الارب ).
-
وج
لغتنامه دهخدا
وج . [ وَج ج ] (اِخ ) (یوم ...) روزی است تاریخی و در طایف بین ثقیف و خالدبن هوذه اتفاق افتاد. رجوع به مجمع الامثال میدانی شود.
-
ربیع
لغتنامه دهخدا
ربیع. [ رَ ] (اِخ ) فرعی است از دو تیره از قبیله ٔ بنی سعد که سرزمین آنان جزو طایف بشمار است و در جنوب شرقی آن قرار دارد. (از معجم قبایل العرب ج 3).
-
طایفی
لغتنامه دهخدا
طایفی . [ ی ِ ] (اِخ ) محمدبن سعید طایفی . منسوب به طایف . از اهربن عبداﷲبن حسن خزاعی روایت کرده است . (از انساب سمعانی ورق 364 «ب »).
-
لقیمیة
لغتنامه دهخدا
لقیمیة. [ ل ُ ق َ می ی َ ] (ص نسبی ) حنطةٌ لقیمیة؛ گندم بزرگ سریه . || گندم منسوب به لقیم که دهی است در طایف . (منتهی الارب ).
-
کراث
لغتنامه دهخدا
کراث .[ ک َ ] (ع اِ) درختی بزرگ که در کوههای طایف روید. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). واحد آن کَراثة است . (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام کوهی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
نخله ٔ بنی محمود
لغتنامه دهخدا
نخله ٔ بنی محمود. [ ن َ ل َ / ل ِ ی ِ ب َ م َ ] (اِخ ) نام موضعی است مابین مکه و طایف . (آنندراج ) : چون به نخله ٔ بنی محمود رسیدم توانگر رااجل فرارسید. (گلستان ). رجوع به نخله ٔ محمود شود.