کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طالب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طالب
لغتنامه دهخدا
طالب . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عثمان الازدی النحوی المقری ٔ المؤدب ، المکنی به ابی احمد البغدادی . در روضات الجنات ص 338، نام و نسب و کنیت وی بشرح مسطور در بالا آمده بدون هیچ توضیح یا ترجمه .
-
طالب
لغتنامه دهخدا
طالب . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن علی ابهری علوی حسینی .شیخ منتجب الدین قمی در فهرست خود گوید وی فقیه صالح واعظ بود و نزد شیخ جلیل محیی الدین بن الحسین بن المظفر الحمدانی حدیث آموخت ، صاحب امل الاَّمل در حق او گوید: عالم و فاضل محقق و عابد و مردی صالح و ادیب...
-
طالب
لغتنامه دهخدا
طالب . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن قشیط، ابواحمد، المعروف به ابن السراج النحوی . وی واقف به علوم عربیت بود، و چیره بر آن . نحو را از ابوبکربن الانباری آموخت . او راست : مختصری در نحو، و کتاب عیون الاخبارو فنون الاشعار، در 401 هَ . ق . وفات کرد. (معجم ا...
-
طالب
لغتنامه دهخدا
طالب . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه در 24/5هزارگزی جنوب قره آغاج و 47هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه .کوهستانی و معتدل و مالاریائی است . با 59 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ قراقلعه . محصول آن غلات و نخود و ...
-
طالب
لغتنامه دهخدا
طالب . [ ل ِ ] (اِخ ) رودی است در جنوب خوزستان معروف به رود طالب .
-
طالب
لغتنامه دهخدا
طالب . [ ل ِ ] (ع ص ) جوینده . جویا. جویان . خواهنده . خواهان . خواستار. خواستگار. خواهشمند. طلبکار. (منتهی الارب ). طلوب . مُلتمس . ج ، طالبون ، طالبین ، طُلاّب ، طلب ، طلبه و طُلَّب : من طالب خنج وتو شب و روزاندر پی کشتنم چرائی . عنصری .طالب و صابر...
-
طالب
لغتنامه دهخدا
طالب . [ ل ِ] (اِخ ) ابن عثمان بن محمد، ابواحمدبن ابی غالب الازدی النحوی البصری . وی از ابوبکربن الانباری نحو فراگرفت ، و در فنون عربیت بارع ، و عارف به لغت بود، در پایان زندگانی نابینا شد. ولادت وی در 319 و در 396 هَ . ق . در روزگار خلافت القادر بال...
-
واژههای مشابه
-
حصن طالب
لغتنامه دهخدا
حصن طالب . [ ح ِ ن ِ ل ِ ] (اِخ ) قلعه ای مشهور بنزدیکی حصن کیفا و اکراد ساکن آن «جوبیه » نام دارند و در 560 هَ . ق . قراارسلان آنرا فتح کرد. (معجم البلدان ).
-
طالب بگی
لغتنامه دهخدا
طالب بگی . [ ل ِ ب َ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش سروستان شهرستان شیراز. در ده هزارگزی جنوب باختری سروستان و هشت هزارگزی راه فرعی کوهنجان به خضر. جلگه و معتدل و مالاریائی است با 230 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و تنباکو و صیفی . شغ...
-
طالب چمنی
لغتنامه دهخدا
طالب چمنی . [ ل ِ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه در 20هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 10/5هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه . کوهستانی معتدل و مالاریائی با 250 تن سکنه . آب آن از چشمه سار محصول آنجا غلات و نخود ...
-
طالب خاکروب
لغتنامه دهخدا
طالب خاکروب . [ ل ِ ب ِ ] (اِخ ) صاحب کتاب النقض ذیل احوال ابوالقاسم بن عبدویه آرد: شخصی اصولی مذهب و شیعی بوده پادشاه وقت او را بسبب فتنه و غوغا بفرمود برآویختن و چون او را معلوم شد که طالب خاکروب سنی و دیگران از حنفی و شافعی در حق وی خوابهای نیک دی...
-
طالب علم
لغتنامه دهخدا
طالب علم . [ ل ِ ب ِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دانشجو. جویای دانش . خواستار علم : کبک چون طالب علم است و در این نیست شکی مسئله خواند تا بگذرد از شب سیکی .منوچهری .
-
طالب علمانه
لغتنامه دهخدا
طالب علمانه . [ ل ِ ب ِ ع ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی مرکب ، ق مرکب ) طلاب . چون طالب علمان : بسته زیر گلو از غالیه تحت الحنکی [ کبک ]پیرهن دارد زین طالب علمانه یکی .منوچهری .
-
طالب علمی
لغتنامه دهخدا
طالب علمی . [ ل ِ ب ِ ع ِ ] (حامص مرکب ) دانشجوئی . فراگیری علوم . طلبگی : شیخ ما [ ابوسعید ] گفت که ما بوقت طالب علمی به سرخس بودیم . (اسرارالتوحید ص 16).