کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاق شدن،طاقتش طاق شد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ظرفش لبریز شدن
لغتنامه دهخدا
ظرفش لبریز شدن . [ ظَ ف َ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عمرش به سر رسیدن . پیمانه اش پر شدن . || طاقت و شکیب او به پایان رسیدن . طاقتش طاق شدن .
-
سینه برطاق شدن
لغتنامه دهخدا
سینه برطاق شدن . [ن َ / ن ِ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شیفته و عاشق شدن . (از ناظم الاطباء). بی تاب شدن . بی قرار شدن : دل مسکین حاجتمند مشتاق بعشق ابرویت شد سینه بر طاق .سیمی نیشابوری .
-
جفته شدن
لغتنامه دهخدا
جفته شدن . [ ج ُ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جفت شدن . قرین شدن . در کنار هم قرار گرفتن : خواست تا در به لعل سفته شودطوق با طاق هر دو جفته شود.نظامی .
-
جفت جفت
لغتنامه دهخدا
جفت جفت . [ ج ُ ج ُ ] (ق مرکب ) دودو. زوج زوج . (ناظم الاطباء). دوگان دوگان . دوتادوتا : سپاه پراکنده شد جفت جفت همه نام ایرج بد اندر نهفت . فردوسی .ای طاق ابروان بدر آئید جفت جفت در طاق نیم خایه علی اﷲ برآورید.خاقانی .
-
ارقطاط
لغتنامه دهخدا
ارقطاط. [ اِ ق ِ ] (ع مص ) پیسه گردیدن . (منتهی الأرب ). سیاه سپید شدن . ارقیطاط. || ارقطاط عَرفَج ؛ برگ برآوردن گرفتن شوره طاق . (منتهی الأرب ).
-
مواتره
لغتنامه دهخدا
مواتره . [ م ُت َ رَ ] (ع مص ) درپی یکدیگر شدن گسسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پیاپی کردن . (المصادر زوزنی ). || نامه و خبر درپی یکدیگر فرستادن یکان یکان با مهلت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وتار. (منتهی الارب ). گویند مواتره بین...
-
ایوان کسری
لغتنامه دهخدا
ایوان کسری . [ اَی ْ ن ِ ک ِ را ] (اِخ ) مشهورترین بنایی که پادشاهان ساسانی ساخته اند. قصری است که ایرانیان آنرا طاق کسری یا ایوان کسری گویند. هنوز ویرانه ٔ آن در محله ٔ «اسپانبر» در مداین موجب حیرت سیاحان است . ساختمان این بنا را بخسرو اول نسبت میده...
-
معمور شدن
لغتنامه دهخدا
معمور شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آباد شدن . آبادان گشتن : چنان معمور شد که چشم از تصاویر... آن سیر نگشتی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 439).طرب سرای محبت کنون شود معمورکه طاق ابروی یار منش مهندس شد. حافظ.|| رفیع شدن . عالی شدن . رونق یافتن ...
-
عبدالجلیل
لغتنامه دهخدا
عبدالجلیل . [ ع َ دُل ْ ج َ ] (اِخ ) مردی نیک است شعر را نیز نیک میگوید از اوست این مطلع:ز بس که کاست مه از میل طاق ابرویش شد آن چنان که نمود استخوان پهلویش .(از مجالس النفائس ص 155).
-
بر کار کردن
لغتنامه دهخدا
بر کار کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آماده ٔ کار کردن . بکار انداختن . برای بکار بردن مهیا ساختن : لیث علی منجنیق ها بر باره برنهاد و بر کار کرد. (تاریخ سیستان ). بعد از آن بپای حصار طاق شد و منجنیقها بر کار کرد. (تاریخ سیستان ).
-
طرب سرای
لغتنامه دهخدا
طرب سرای . [ طَ رَ س َ ] (اِ مرکب ) طربخانه : طرب سرای محبت کنون شود معمورکه طاق ابروی یار مَنَش مهندس شد. حافظ.طرب سرای وزیر است ساقیا مگذارکه غیر جام می آنجا کند گرانجانی .حافظ.
-
خرخر
لغتنامه دهخدا
خرخر.[ خ َ خ َ ] (مص ) دولای گردیدن و خم شدن . (از برهان قاطع). دوتوی شدن و خم گشتن . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (شرفنامه ٔ منیری ). || (اِ) طاق . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || پشته . || ایوان . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء...
-
اورانژ
لغتنامه دهخدا
اورانژ. [ اُ ] (اِخ ) شهری با جمعیت 10515 تن مر کز ولایت ، وکلوز، جنوب شرقی فرانسه نزدیک آوینیون . ویرانه های تئاترو طاق نصرتی از دوره ٔ رومیان دارد. اورانژ پایتخت امیرنشینی بود و آن در سال 1544 م . به ویلیام خاموش از خاندان ناسو منتقل شد. (از دایرةا...
-
روشندلی
لغتنامه دهخدا
روشندلی . [ رَ / رُو ش َ دِ ] (حامص مرکب ) صفت روشندل . روشن ضمیری . دانایی . آگاهی . (فرهنگ فارسی معین ) : سکندر که خورشید آفاق بودبه روشندلی در جهان طاق بود. نظامی .بخوبی شد این یک چوبدر منیرچو شمس آن ز روشندلی بی نظیر. نظامی .همتش از غایت روشندلی ...
-
ساوه
لغتنامه دهخدا
ساوه . [ وَ ] (اِخ ) نام شهر مشهور و معروف در عراق و گویند دریاچه ای در آنجا بود که هر سال یک کس در آن غرق میکردند تا از سیلان ایمن میبودند و در شب ولادت سرور کاینات آن دریاچه خشک شد. (برهان ) (آنندراج ). نام ولایتی است در عراق نزدیک آوه . گفته اند ک...