کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طاط
لغتنامه دهخدا
طاط. (اِخ ) نام صاب پسرحضرت ادریس پیغمبر است که طبق روایات ، فرقه ٔ صابی را به او منسوب دانسته اند. (عیون الانباء ج 1 ص 215).
-
طاط
لغتنامه دهخدا
طاط. (اِخ ) نام مردی که هرمس یکی از کتب خود را در صناعت کیمیا بدو خطاب کرده . (فهرست ابن الندیم ).
-
طاط
لغتنامه دهخدا
طاط. (ع ص ) مرد دراز. (مهذب الاسماء) (منتخب اللغات ). مرد درازبالا. (منتهی الارب ). || مرد سخت خصومت . (منتخب اللغات ). || مرد متکبر. (اقرب الموارد). || دلاور. (منتهی الارب ). شجاع . (اقرب الموارد). مرد دلیر. (منتخب اللغات ). || گشن تیزشهوت . (منتهی ...
-
واژههای همآوا
-
تات
لغتنامه دهخدا
تات . (اِخ ) قومی پارسی . (مازندران و استراباد رابینو ص 63 بخش انگلیسی ). فارسی زبانان ، طایفه ای از ایرانیان . اهالی ولایات شمالی که به لهجه ٔ محلی سخن رانند مثل حسن آبادیان قراچه داغ و مازندرانیها... در قفقاز آن قسمت از ایرانیان را که هنوز زبانشان ...
-
تات
لغتنامه دهخدا
تات . (پسوند) مزید مؤخر (پساوند) است و جداگانه معنی ندارد. و در فارسی امروز متداول نیست این مزید مؤخر، آخر بعضی از کلمات بصورت «داد» آید:... داد در جزء دوم خرداد در اوستا «تات » می باشد و همین جزء در امرداد هم دیده می شود. در خود اوستا خرداد و امرد...
-
تات
لغتنامه دهخدا
تات . (حرف اضافه + ضمیر) از «تا» و ضمیرمتصل بمعنی «تاترا» ضمایر متصل که به اسم و فعل متصل می شوند گاهی در ضرورت شعری که جمله مقلوب می شود بحرف (نظیر: تا، اگر، از) نیز متصل گردند : دردستانی کن و درماندهی تات رسانند بفرماندهی . نظامی .که دراصل چنین است...
-
طاة
لغتنامه دهخدا
طاة. [ طَ آ ] (ع اِ) گل و لای . (منتهی الارب ).
-
طئة
لغتنامه دهخدا
طئة. [طِ ءَ ] (ع اِمص ) (از ماده ٔ وطی بر وزن سِعة). سپردگی . || کوفتگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
تعة
لغتنامه دهخدا
تعة. [ ت َع ْ ع َ ] (ع مص ) تَعَّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). سست شدن و فروهشتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || قی کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تع شود.
-
جستوجو در متن
-
طیوط
لغتنامه دهخدا
طیوط. [ طُ ] (ع اِمص ) سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) تیزشهوت گردیدن گُشن و بانگ کردن . یقال : طاطَ الفحل طُیوطاً. (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ).
-
ساب
لغتنامه دهخدا
ساب . (اِخ ) نام پسر ادریس نبی بوده و خود مردی دانا و حکیم . عقیده ٔ بعضی این است که نخستین پیغمبر آدم صفی و آخرین ساب بن ادریس است . وی و پیروان وی بپرستش کواکب خاصه آفتاب و ماه پرداختند و این طایفه را صابئین خوانند. و صاب معرب است . و یوز اسپ حکیم ...
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس . [اِ ] (اِخ ) خنوخ . اخنوخ .پیغامبری پیش از بنی اسرائیل . مؤلف برهان گوید: نام پیغمبریست مشهور. گویند از جهت درس گفتن بسیار بدین نام علم شد و او را مثلث النعمة خوانند و نعمای ثلثه ٔ او پادشاهی و حکمت و نبوت بود و او حیات جاوید یافت و اکنون در...