کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاس شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چهل طاس
لغتنامه دهخدا
چهل طاس . [ چ ِ هَِ ] (اِ مرکب ) رجوع به طاس چهل کلید شود.
-
گژدم طاس آبگون
لغتنامه دهخدا
گژدم طاس آبگون . [ گ َ دُ م ِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از برج عقرب است . (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
سر طاس نشاندن
لغتنامه دهخدا
سر طاس نشاندن . [ س َ رِ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) زیرپاکشی کردن از کسی . اسرار کسی را بحیله بیرون آوردن . و این ترکیب مأخوذ است از عمل طاس نشاندن معزمان چنانکه وقتی خواهند مال گمشده ای را بیابند طاسی پرآب بیاورند و کودکی را کنار آن طاس نشانند و پارچه ای ...
-
طاس و پنگان
لغتنامه دهخدا
طاس و پنگان . [ س ُ پ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) طاس ساعت . رجوع به طاس ساعت و پنگان شود.
-
طاس چهل کلید
لغتنامه دهخدا
طاس چهل کلید. [ س ِ چ ِ هَِ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طاس چل کلید. طاسی است که بر یکدسته کلیدهای آهنین ادعیه نقش کنند و بر آن طاس نیز ادعیه بنگارند وبرای حصول مرادات ادعیه را خوانده ، آب در طاس انداخته بر سر خود ریزند و بعضی دیگر گویند نوعی است خ...
-
جستوجو در متن
-
التیام
لغتنامه دهخدا
التیام . [ اِ ] (ع مص ) (از «ل ٔم ») التآم . کفشیر گرفتن زخم و به و استوار گردیدن آن . (منتهی الارب ). بیکدیگر پیوسته شدن و بهم آمدن و به شدن زخم . (غیاث اللغات ). پیوسته شدن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی ). فراهم آمدن جراحت . (مؤیدالفضلا) : خود بر ...
-
تاس
لغتنامه دهخدا
تاس . (اِ) تلواسه و اضطراب و بیطاقتی . (برهان ) (ناظم الاطباء). تاس و تاسا و تاسه بمعنی اضطراب و بی طاقتی و اندوه و ملالت و بی قراری (است ). (آنندراج ) (انجمن آرا). تاس ، تاسه باشد یعنی تالوسه و تالواسه نیز گویند، هردو بمعنی بی طاقتی . (فرهنگ اوبهی )...
-
جای گرفتن
لغتنامه دهخدا
جای گرفتن . [ گ ِ رِت َ ] (مص مرکب ) منزل کردن . جای گزین شدن . در جایی قرار گرفتن . ایستادن . بَحبَحَة. تَبَحبُح . لُذوب . لَب ّ. مُلاذَبَه . اِلباد. تَمَحَح ُ. اِفثاء. هُکوع . تَمَکُن . عَهن . عَمن . تَبَوﱡ. اِلثاث . لَثلَثه . تَوَطُن . (از منتهی ا...
-
موج زدن
لغتنامه دهخدا
موج زدن . [ م َ / م ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) تموج . پدید آمدن خیزاب بر دریا. تلاطم . پیدا آمدن کوهه ٔ آب دریا. (از یادداشت مؤلف ). مور. (منتهی الارب ). متموج شدن ؛ برآمدگی های پیاپی در سطح آب دریا یابرکه و غیره بر اثر وزش باد پیدا آمدن : بدانست کو موج خ...
-
ششدر
لغتنامه دهخدا
ششدر. [ ش َ / ش ِ دَ ] (ص مرکب ) هرچیز که دارای شش در باشد. (ناظم الاطباء). دارای ابواب سته . که شش در، او را باشد. (یادداشت مؤلف ). || که شش جهت او را باشد. (از ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) شش جهت را نیز گویند. (برهان ). || گاهی لفظ ششدر کنایه باشد...
-
سرنگون
لغتنامه دهخدا
سرنگون . [ س َ ن ِ ] (ص مرکب ) نگون سر. واژگون . (آنندراج ). واژون افتاده . سرازیر : سراسر همه دشت شد رود خون یکی بی سر و دیگری سرنگون . فردوسی .بهر سو سری بود در خاک و خون تن بدسگالان همه سرنگون . فردوسی .این ز اسب اندرفتاده سرنگون وآن بزیر پای اسب ...
-
معرکه
لغتنامه دهخدا
معرکه . [ م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ ] (از ع ، اِ) جنگ گاه و جای کارزار و این صیغه ٔ اسم ظرف است از عرک که «به معنی مالیدن و گوشمال دادن و خراشیدن » است . چون دلیران در کارزار همدیگر را می مالند لهذا جنگ گاه را، «معرکه » اسم ظرف شد. (غیاث ). میدان کارزا...
-
مور
لغتنامه دهخدا
مور. (اِ) حشره ای است از راسته ٔ نازک بالان که تیره ٔخاصی را به نام تیره ٔ مورچگان در این راسته به وجود می آورد. این حشره جانوری است اجتماعی و از نظر هوش و غریزه ٔ طبیعی کامل و دارای گونه های بسیار. و در هر لانه که محل زندگی گروهی از آنان است به چند ...
-
تشت
لغتنامه دهخدا
تشت . [ ت َ ] (اِ) آوند معروف و طشت معرب آن است . (غیاث اللغات ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). معروف ، طشت و تست معرب آن . (فرهنگ رشیدی ). ظرف فلزی بزرگ و پهن که گودیش کمتر از لگن است و به تازی طشت گویند و نیز لگن و طبق و خوان را گویند. (ناظم الاطباء...
-
زخم
لغتنامه دهخدا
زخم . [ زَ ] (اِ) این لغت در پهلوی هم بوده است . (از فرهنگ نظام ). پهلوی زخم یا زحم زام کردی افغانی زخم ، بلوچی زخم و زام (شمشیر). (فقه اللغه ٔ هرن ص 652). گیلکی زخم . جراحتی که بوسیله ٔ آلات جارحه یا ناخن و دندان و مانند آن بهم رسد. ریش . (از حاشیه ...