کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
طاسات
لغتنامه دهخدا
طاسات . (ع اِ) ج ِ طاس ، به معنی آوند. رجوع به طاس شود.
-
تاس باز
لغتنامه دهخدا
تاس باز. (نف مرکب ) نردباز. (ناظم الاطباء). رجوع به تاس و طاس شود. || جادوگر و افسونگر. (ناظم الاطباء). بازیگری که با تاس (کاسه ) نمایش میدهد. (از فرهنگ نظام ). رجوع به تاس بین و طاس باز و طاس بازی شود.
-
طاسچه
لغتنامه دهخدا
طاسچه . [ چ َ / چ ِ] (اِ مصغر) طاس خرد که دختربچگان در حمام دارند.
-
پاس دیس
لغتنامه دهخدا
پاس دیس . (فرانسوی ، اِ) نوعی از بازی که با سه طاس [ کعبة ] کنند و برای بردن آن باید از ده بیشتر داشت .
-
کچ
لغتنامه دهخدا
کچ . [ ک ُ ] (اِ) مهره ٔ سفیدی خال را گویند که قماربازان بر طاس اندازند و بدان برد و باخت کنند. (لغت محلی شوشتر خطی ).
-
کعبتان
لغتنامه دهخدا
کعبتان . [ ک َ ب َ ](ع اِ) بصیغه ٔ تثنیه ، دو طاس بازی نرد و آن را کعبتین نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به کعبتین شود.
-
سغو
لغتنامه دهخدا
سغو. [ س َغ َوْ / س َ ] (اِ صوت ) صدا و آواز طاس و طشت و طبق وامثال آن . (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (رشیدی ).
-
هفت بام
لغتنامه دهخدا
هفت بام . [ هََ ] (اِ مرکب ) کنایت از هفت آسمان است . هفت فلک . هفت خراس . هفت ایوان : بر طره ٔ هفت بام عالم نه طاس بهشته ای نه پرچم .نظامی .
-
جام زن
لغتنامه دهخدا
جام زن . [ زَ ] (نف مرکب ) زننده برجام . نوعی فالگیر. کسی که به طریق خاصی با جام فال گیرد. طاس بین . رجوع به همین کلمه شود.
-
طاسة
لغتنامه دهخدا
طاسة. [ طاس ْس َ ] (ع ص ) طعنة طاسةٌ؛ نیزه ای که در شکم درآمده . (منتهی الارب ).
-
مرطاس
لغتنامه دهخدا
مرطاس . [ م ِ ] (ع اِ) چیزی همانند طاس که با آوای آن پرندگان را برمانند. (مهذب الاسماء).
-
چردان
لغتنامه دهخدا
چردان . [ چ َ ] (اِ) طاس یا کشکولی که گدایان موقع گدایی در دست گیرند و آنچه را که ستانند در آن جای دهند. || حلقه ٔ در. (فرهنگ شعوری ).
-
انقاس گون
لغتنامه دهخدا
انقاس گون . [ اَ ] (ص مرکب ) بگونه و رنگ انقاس . سیاه : ریخته رنجور یکی طاس خون گشته ز سر تا قدم انقاس گون .نظامی .
-
خنید
لغتنامه دهخدا
خنید. [ خ َ ] (اِ) شهرت . اشتهار. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). آوازه . || صدائی که از طاس برآید. (برهان قاطع). رجوع به خنیدن شود.
-
لغزنده
لغتنامه دهخدا
لغزنده . [ ل َ زَ دَ / دِ ] (نف ) زلق . زَلجب . (منتهی الارب ). سُرخورنده . فروخزنده . لیزخورنده : رَجل ٌ دَلص ؛ مرد بسیار لغزنده . رَجل ٌ ادلص ؛ مرد بسیار لغزنده . دلصاء؛ زن لغزنده . (منتهی الارب ).- طاس لغزنده ؛ لانه ٔ حشره ای مورچه خوار. سوراخ مو...