کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طارم اخضر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طارم اخضر
لغتنامه دهخدا
طارم اخضر. [ رَ م ِ اَ ض َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ). آسمان : نیست جای پرفشانی چار دیوار قفس مانده ای در تنگنای طارم اخضر چرا؟صائب .
-
واژههای مشابه
-
هم طارم
لغتنامه دهخدا
هم طارم . [ هََ رَ ] (ص مرکب )دو چیز که مرتبه ٔ برابر دارند. هم درجه : هم طارم آفتاب ، رویش هم قافله ٔ عبیر، بویش .نظامی .
-
طارم اعلی
لغتنامه دهخدا
طارم اعلی . [ رَ م ِ اَ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان . فلک . چرخ : گهی بر طارم اعلی نشینم گهی در پیش پای خود نبینم .سعدی (گلستان چ یوسفی ص 90).
-
طارم چارم
لغتنامه دهخدا
طارم چارم . [ رَ م ِ رُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طارم چهارم . فلک چارم . فلک چهارم .
-
خرگاه طارم
لغتنامه دهخدا
خرگاه طارم . [ خ َ هَِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خانه ٔ زمستان : چه بهتر ز خرگاه و طارم کنون به خرگاه طارم درون آذران .منوچهری (دیوان ص 67).
-
شاه طارم فلک
لغتنامه دهخدا
شاه طارم فلک . [ هَِ رُ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی شاه سیارات که کنایه از خورشید عالم آرا باشد. (برهان قاطع). شاه سیارات . (آنندراج ).
-
طاق و طارم
لغتنامه دهخدا
طاق و طارم . [ ق ُ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است : نقل است که یک شب هارون الرشید فضل برمکی را که یکی از مقربان بود گفت که امشب مرا ببر مردی بر که مرا بمن نماید که دلم از طاق و طارم تنگ آمده است . (تذکرةالاولیاء ج 1 ص 277). رجوع به طاق و طرن...
-
جستوجو در متن
-
سرادق
لغتنامه دهخدا
سرادق . [ س ُ دِ ] (ع اِ) سراپرده . ج ، سرادقات . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (دهار).سراپرده و شامیانه . (غیاث ) (ربنجنی ). و بعضی نوشته اند که این معرب سراپرده است . (آنندراج ) : بنشین در بزم بر سریر به ایوان خرگه برتر زن از سرادق کیوان . منوچهری ...
-
لؤلؤ لالا
لغتنامه دهخدا
لؤلؤ لالا. [ ل ُءْ ل ُ ءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مروارید رخشان . گوهر آبدار. رجوع به لالا شود : بوی خلقش خاک را چون عنبر اشهب کندرنگ رویش مشک را چون لؤلؤ لالا کند. منوچهری .دریای سخنها سخن خوب خدای است پرگوهر باقی است و پر لؤلؤ لالا. ناصرخسر...
-
لالا
لغتنامه دهخدا
لالا. (از ع ، ص ) (این کلمه ٔ لألأ عربی است و در فارسی بتخفیف لالا و همیشه صفت لؤلؤ آید). درخشنده . تابنده . (برهان ). رخشان . تابان . رجوع به لألأ شود : همی تا در شب تاری ستاره تابد از گردون چو بر دیبای فیروزه فشانی لؤلؤ لالا. فرخی .تا همی خ...
-
مزعفر
لغتنامه دهخدا
مزعفر. [ م ُ زَ ف َ ] (ع ص ) زعفرانی . (یادداشت مرحوم دهخدا) (آنندراج ) (غیاث ): ثوب مزعفر؛ جامه ٔ رنگ کرده به زعفران . (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). رنگ داده شده به زعفران . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). به زعفران رنگ کرده . (یادداشت به خط مرحو...
-
کمانچه
لغتنامه دهخدا
کمانچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) کمان کوچک را گویند. (برهان ) (آنندراج ). مصغر کمان یعنی کمان کوچک . (ناظم الاطباء). کمان خرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کمانی که زنان بدان پنبه زنند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کمانی که بدان پنبه زن...
-
عکس
لغتنامه دهخدا
عکس . [ ع َ ] (ع اِ) آنچه در آب و آینه و امثال آن از اشیاء پیدا میشود. (غیاث اللغات ). عکس شاخص در آینه و جز آن ، آنچه را که منطبع میشود در آن بطور باژگونه . ج ، عُکوس . (ناظم الاطباء). تصویری که از شی ٔ یا شخص در آب و آیینه و جز آن پیدا شود. (فرهنگ ...