کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طارف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طارف
لغتنامه دهخدا
طارف . [ رِ ] (ع ص ) مال نو. مال تازه . مال بهتر. خلاف تالد. (آنندراج )(غیاث الغات ) (مهذب الاسماء). مال مستحدث . مال نو یافته را گویند. (برهان ) .
-
واژههای همآوا
-
تعرف
لغتنامه دهخدا
تعرف . [ ت َ ع َرْ رُ ] (ع مص ) معرفت جستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شناختن . (آنندراج ) : من که باشم با تعرفهای حق که برآرد نفس من اشکال و دق . (مثنوی ).|| پژوهیدن . (فرهنگ فارسی معین ). بازجست و تحقیق از کار کسی : رعایای خراسان قصه ها به درگ...
-
جستوجو در متن
-
طوارف
لغتنامه دهخدا
طوارف . [ طَ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طارف . || چشمها، گویند: لاتراه الطوارف . (منتهی الارب ). چشمان . (منتخب اللغات ). || دد که برباید شکار را. || خیمه و خرگاه دامنها درواکرده جهت نگریستن ماوراء آن . (منتهی الارب ). خیمه که دامن او برداشته شود تا بیرون ن...
-
طارفة
لغتنامه دهخدا
طارفة. [ رِ ف َ ] (ع ص ) طارف . جاء بطارفة عین ؛ آورد مال بسیار از. (منتهی الارب ). ج ، طوارف . || در عربی بکسر ثالث ، شخصی را گویند که میان او و جدّ اکبر او آباء بسیار باشند یعنی از جد اکبر خود بسیار دور باشد. (برهان ). || میوه و جز آن که غریب و ناد...
-
تالد
لغتنامه دهخدا
تالد. [ ل ِ ] (ع ص ) مال کهنه و قدیمی موروثی . (منتهی الارب ). مقابل طارف . (المنجد). مال کهن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 28). تالد نعت است از تُلود بمعنی کهنه و قدیمی شدن مال و منه حدیث العباس فهی لهم تالدة بالدة؛ یعنی الخلافة و البالدة اتباع التالدة...
-
تلد
لغتنامه دهخدا
تلد. [ ت َ / ت ُ / ت َ ل َ ] (ع اِ) مال قدیمی موروثی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بهره ، ثروت : لا له ُ ولد و لاتلد؛ او را نه فرزندی است و نه مالی . (از دزی ج 1 ص 150). همه ٔ مال قدیم ، مانند تالد و خلاف آن طارف و طریف است و تا در ا...
-
افرس
لغتنامه دهخدا
افرس . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) سوارکارتر. (یادداشت دهخدا).- امثال : افرس من بسطام . افرس من تمیم الفرسان . افرس من عامر . افرس من ملاعب الاسنة .و رجوع به مجمع الامثال میدانی ذیل فرس شود. || باهوشتر. بافراست تر. خوش قریحه تر. عبدالعزیزبن محمد القرشی (ک...
-
تلید
لغتنامه دهخدا
تلید. [ ت َ ] (ع ص ، اِ) بمعنی تالد است . (منتهی الارب ). مال کهنه و قدیمی موروثی . (ناظم الاطباء). مال قدیمی از حیوان و جز آن که از پدران به ارث رسیده باشد. (از ذیل اقرب الموارد). خلاف طارف و طریف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مال کهنه و قدیمی مورو...
-
لخم
لغتنامه دهخدا
لخم . [ ل َ ] (اِخ ) (ملوک ...) رجوع به معد و نیز رجوع به لخم بن عدی و لخمی شود. حیی است از یمن از اولاد لخم و اسم لخم مالک بن عدی بن الحارث بن مرّةبن اددبن زیدبن کهلان ، یا زیدبن یشحب بن یعرب بن قحطان . سمی لخمالانه لطم . از آن حی اند پادشاهان حمیر ...
-
طرفة
لغتنامه دهخدا
طرفة. [ طُ ف َ ] (ع اِمص ) زخم رسیدگی چشم . اسم است مصدر را. || نوی مال . اسم است طریف و طارف و مطرف را که مال نو است . || (ص ، اِ)طُرفه . شگفت و نادر از هر چیزی . طرافة مصدر است از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی که کسی ندیده باشدو بنظر خوش آید...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی البتی الکاتب . مکنی به ابوالحسن . هنگامی که القادر باﷲدر بطیحه اقامت داشت احمدبن علی کاتبی وی میکرد و آنگاه که بخلافت رسید ازجانب خلیفه قادرباﷲ نامه به بهاء الدوله نوشت وی حافظ و قرآن خوان و خوش محاوره و خوش طبع و صاحب...
-
مال
لغتنامه دهخدا
مال . (ع اِ) خواسته . (ترجمان القرآن ) (دهار). خواسته و آنچه در ملک کسی باشد. ج ، اموال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هر چیز که در تملک کسی باشد. (از اقرب الموارد). هر آنچه در تصرف و در ید کسی باشد. خواسته و ثروت و دولت و توانگری . زر و ملک . (ناظم ال...