کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طائی
لغتنامه دهخدا
طائی . (اِخ ) (الَ ...) یکی از شیوخ رواة حدیث که در روزگار ابوداود به اصفهان آمد. نامش نامعلوم است . پاره ای از متأخرین گویند: محتمل است که شیخ مزبور یحیی بن عبدویة البغدادی باشد. (نقل به معنی از الموشح ).
-
طائی
لغتنامه دهخدا
طائی . (اِخ ) احمدبن محمد الطائی یکی از سرکردگان امراء در عصر عباسیان المعتمد علی اﷲ در سال 271 هَ . ق . به دست خویش لواء مدینه ، طریق مکه ، و سپس ولایت کوفه و سواد آن ، و طریق خراسان و سامراء، و شرطه ٔ بغداد، و خراج قطربل ، و مسکن برای او بست . المو...
-
طائی
لغتنامه دهخدا
طائی . (اِخ ) مصطفی بن محمدبن یونس بن ابی عبداﷲ الطائی الحنفی . مولد او 1138 هَ . ق . و وفات در 1193هَ . ق . او راست : کتاب توفیق الرحمن بشرح کنز دقائق البیان در فقه حنفی تألیف ابوالبرکات نسفی و این شرح را اختصاری کرده ، و آن را کنزالبیان ، مختصر تو...
-
طائی
لغتنامه دهخدا
طائی . (ص نسبی ) منسوب به طی که پدر بطنی است . (منتهی الارب ). و از جمله حاتم از اسخیاء معروف عرب که از قبیله ٔ طی بوده است : آنی تو که گر زنده شودحاتم طائی علم و کرم و جود کند از تو تعلم . سوزنی .نماند حاتم طائی و لیک تا به ابدبماند نام بلندش به نیک...
-
واژههای مشابه
-
علی طائی
لغتنامه دهخدا
علی طائی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن حرب بن محمدبن علی طائی موصلی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی موصلی شود.
-
علی طائی
لغتنامه دهخدا
علی طائی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن حسن بن محمد طائی جرمی کوفی . مشهور به طاطری و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی طاطری شود.
-
علی طائی
لغتنامه دهخدا
علی طائی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن سعدبن محمدبن علی بن عثمان بن اسماعیل بن ابراهیم جبرینی حلبی طائی شافعی . مشهور به ابن خطیب الناصریة و مکنی به ابوالحسن و ملقب به علاءالدین . رجوع به علی حلبی شود.
-
علی طائی
لغتنامه دهخدا
علی طائی .[ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن احمد طائی سموقی . مکنی به ابوالحسن و ملقب به بهاءالدین . رجوع به علی سموقی شود.
-
ابواخزم طائی
لغتنامه دهخدا
ابواخزم طائی .[ اَ اَ زَ م ِ ] (اِخ ) یکی از اجداد حاتم طی است .
-
جبار طائی
لغتنامه دهخدا
جبار طائی . [ ج َب ْ با رِ ] (اِخ ) محدث است . (منتهی الارب ).
-
زاهر طائی
لغتنامه دهخدا
زاهر طائی . [ هَِ رِ ئی ی ] (اِخ ) ابن اسود مکنی به ابوعمارة کوفی است وشیخ طوسی در کتاب رجال خود، وی را در شمار اصحاب حضرت جعفر الصادق (ع ) آورده است . (از اعیان الشیعه ).
-
زحاف طائی
لغتنامه دهخدا
زحاف طائی . [ زَح ْ حا ف ِ ] (اِخ ) از مجاهدان بصره بود در روزگار زیاد. (از عقد الفرید ج 1 ص 169).
-
سعید طائی
لغتنامه دهخدا
سعید طائی . [ س َ ] (اِخ ) حکیم ... جامع کمالات و صاحب احوالات پسندیده بود. در سخنگویی پایه ٔ عالی داشته . محمد عوفی او را توصیف کرده و اشعارش را در کتاب خود آورده او را معاصر سلاطین و آل سلجوق دانسته . او راست :غم مخور ای بخرد این جهان بنماندهرچه تو...
-
طاهر طائی
لغتنامه دهخدا
طاهر طائی .[ هَِ رِ ] (اِخ ) (امیر) ابوالعباس طاهر . رجوع به تاریخ سیستان ص 360 شود.