کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضیاح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضیاح
لغتنامه دهخدا
ضیاح . [ ض َ ] (ع ص ) شیربسیارآب . (مهذب الاسماء). شیر تنک آب آمیخته . ضیح . (منتهی الارب ). لبن رقیق ممزوج . (فهرست مخزن الادویه ).
-
ضیاح
لغتنامه دهخدا
ضیاح . [ ض َی ْ یا ] (اِخ ) ابوالضیاح انصاری ، نعمان بن ثابت . صحابی بدری . (منتهی الارب ).
-
ضیاح
لغتنامه دهخدا
ضیاح . [ ض َی ْ یا ] (اِخ ) نام پدر محمد که محدثی است . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
آبناک
لغتنامه دهخدا
آبناک . (ص مرکب ) آب دار. آمیخته به آب : ضیاح ، ضیح ؛ شیری آبناک . و زمینی آبناک ؛ زمین که چشمه های بسیار دارد. زمین که آب از آن تراود.