کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضُرِبَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ضرب
لغتنامه دهخدا
ضرب . [ ض َ ] (ع اِ) مانند. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). مثل . همتا. (منتهی الارب ). || نوع . قسم . صنف . گونه . ج ، ضُروب ، اضراب . (مهذب الاسماء) : نهاد کوه بر دو ضرب است یکی کوه اصلی است ... دیگر شاخهای کوه است . (حدود العالم ). رود بر دو ضرب ا...
-
ضرب
لغتنامه دهخدا
ضرب . [ ض َ ] (ع اِمص ) ضربت . کوب . زد. لطم . (تاج المصادر) : دید پرروغن دکان و جاش چرب بر سرش زد گشت طولی کل ز ضرب . مولوی . || کوفتن . زدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). زخ . زخم . زدن بشمشیر : بجمشید گفتاکه ای نامدارکنون ضرب مردان یکی پای دار. ...
-
ضرب
لغتنامه دهخدا
ضرب . [ ض َ رَ ] (ع مص ) هلاک شدن از سردی یا سردی زده شدن . (منتهی الارب ). سرمازدگی . || پشک زده شدن زمین . (منتهی الارب ).
-
ضرب
لغتنامه دهخدا
ضرب . [ ض َ رَ / ض َ ] (ع اِ) شهد سپید سطبر. (منتهی الارب ). عسل سفید. عسل سفید غلیظ. (فهرست مخزن الادویه ). انگبین سخت . انگبین سفید، و گویند ستبر. (مهذب الاسماء).
-
ضرب
لغتنامه دهخدا
ضرب . [ ض َ رِ ] (ع ص ) بسیار زننده . (منتهی الارب ).
-
فاخته ضرب
لغتنامه دهخدا
فاخته ضرب .[ ت َ / ت ِ ض َ ] (اِ مرکب ) ضرب فاخته . یکی از اصول هفده گانه ٔ موسیقی . رجوع به فاخته و اصول فاخته شود.
-
جدول ضرب
لغتنامه دهخدا
جدول ضرب . [ ج َدْ وَ ل ِ ض َ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) یا جدول فیثاغورس . همان جدول معروف است که در حساب بکار میرود و آن بشکل شبکه ای است که بوسیله ٔ رسم خطوط متوازی و متقاطع حاصل ، و اعداد یک تاده در خانه های آن بصورتی که از ضرب اعداد در هم حاصل می...
-
دو ضرب
لغتنامه دهخدا
دو ضرب . [ دُ ض َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) ضرب دو نوبت . دوضربه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوضربه شود.
-
سراچه ٔ ضرب
لغتنامه دهخدا
سراچه ٔ ضرب . [ س َ چ َ / چ ِ ی ِ ض َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) دارالضرب را گویند که ضرابخانه باشد. (برهان ). جایی که طلا و نقره را مسکوک گردانند. (آنندراج ).
-
شش ضرب
لغتنامه دهخدا
شش ضرب . [ ش َ / ش ِ ض َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح نرد) یک نوع داوی در بازی نرد. (ناظم الاطباء). || شش بازی نرد که پیاپی از حریف برند. (ناظم الاطباء). به اصطلاح نرادان شش بازی را گویند که پیاپی از حریف ببرد و بعضی گویند که داو شش زده بازی از حریف ببرد. (آ...
-
ضرب خوردن
لغتنامه دهخدا
ضرب خوردن . [ ض َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) صدمه و آسیب دیدن .
-
ضرب دیدن
لغتنامه دهخدا
ضرب دیدن . [ ض َ دی دَ ] (مص مرکب ) صدمه خوردن . آسیب دیدن .
-
ضرب زدن
لغتنامه دهخدا
ضرب زدن . [ ض َ زَ دَ ] (مص مرکب ) به بسیاری کار یا رفتار داشتن ستور یا کسی را.
-
ضرب گرفتن
لغتنامه دهخدا
ضرب گرفتن . [ ض َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) طبل زدن اصولدار مطربان و ورزشکاران . اصول نگاه داشتن با دورویه و ضرب و نقاره و طبل و امثال آن .
-
ضرب مطول
لغتنامه دهخدا
ضرب مطول . [ ض َ ب ِ م ُ طَوْ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چون بر رکن مرفل حرفی زیادت کنند مستفعلاتن کنند آن را ضرب مطول خوانند. (المعجم ).