کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضَيْفِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ضیف
لغتنامه دهخدا
ضیف . [ ض َ ] (اِخ ) احمد (الدکتور). مدرس بالجامعة المصریة. له مقدمة لدرسة بلاغة العرب و بلاغةالعرب فی الاندلس . (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1220).
-
ضیف
لغتنامه دهخدا
ضیف . [ ض َ ] (ع اِ) پهلو. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || بازو. || ضیفا الوادی ؛ دو کرانه ٔ رودبار. (منتهی الارب ). کنار رود. (مهذب الاسماء).
-
ضیف
لغتنامه دهخدا
ضیف . [ ض َ ] (ع اِ) میهمان . نزیل . مهمان (واحد و جمع و مؤنث و مذکر در وی یکسانست ). (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). مهمان و میهمانان . (دهار). و قد یجمع علی اَضیاف و ضیفان و ضیوف . (منتهی الارب ) : گفت واللَّه تا ابد ضیف توام هر کجا باشم بهر جا که ...
-
ضیف
لغتنامه دهخدا
ضیف . [ ض َ ] (ع مص ) نزدیک شدن آفتاب به فروشدن . (منتهی الارب ). نزدیک شدن آفتاب بغروب . (منتخب اللغات ). || بیک سو رفتن تیر از نشانه . || فرودآمدن غم بر کسی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || مهمان شدن نزد کسی . ضیافة. (منتهی الارب ).مهمان شدن . ...
-
جستوجو در متن
-
ضیفان
لغتنامه دهخدا
ضیفان . (ع اِ) ج ِ ضَیف . (منتهی الارب ). رجوع به ضیف شود.
-
ضیوف
لغتنامه دهخدا
ضیوف . [ ض ُ] (ع اِ) ج ِ ضیف . (منتهی الارب ). رجوع به ضیف شود.
-
اضائف
لغتنامه دهخدا
اضائف . [ اَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ ضیف . (اقرب الموارد). جمع ضیف که بمعنی مهمان باشد و این جمع خلاف القیاس است . (غیاث ).
-
اضیاف
لغتنامه دهخدا
اضیاف . [ اَض ْ ] (ع اِ) ج ِ ضَیف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار) (اقرب الموارد). ج ِ ضَیف . مهمانان . (آنندراج ). ج ِ ضیف است که بمعنی مهمان باشد. (غیاث ). ضیوف . ضیفان . (دهار). اضائف . (اقرب الموارد) : و بر تو محقق باشد که عادت کرام ایّام ا...
-
عاتم
لغتنامه دهخدا
عاتم . [ ت ِ ] (ع ص ) مهمان شبانگاه آینده . یقال : جائنا ضیف عاتم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جاءَ نا ضیف عاتم ؛ ای بطی ٔ ممس . (اقرب الموارد).
-
صوص
لغتنامه دهخدا
صوص .(ع ص ) سخت زفت و ناکس که تنها فرودآید و تنها خورد در سایه ٔ مهتاب تا ضیف نبیند او را. (منتهی الارب ).
-
ضیفة
لغتنامه دهخدا
ضیفة. [ض َ ف َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ضیف . زن مهمان . || زن حائض . || بی نمازی . (منتهی الارب ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رشدی . او راست : السر فی خطاء القضاء. رجوع به محمود ضیف شود. (معجم المطبوعات ) .
-
محامات
لغتنامه دهخدا
محامات . [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) حمایت کردن . محاماة : فی الجمله ارکان وسران بر موافقت سلطان در معاطات کؤوس [ از ] محامات نفوس مهمل ماندند. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 186). رجوع به محاماة شود. || محامات بر ضیف ؛ نیک قیام کردن به مهمانی مهمان . (یادداشت مر...
-
تدافع
لغتنامه دهخدا
تدافع. [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) یکدیگر را دفع کردن . (زوزنی ). یکدیگر را دور کردن در کارزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تدافع دو مسئله ؛ تناقض آنها. (از اقرب الموارد). || دفع نمودن با همدیگر چیزی را و حواله کردن . (منته...