کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضَاحِکَةٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ضاحکة
لغتنامه دهخدا
ضاحکة. [ ح ِ ک َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ضاحک . || دندانی که در وقت خنده پیدا گردد. (منتهی الارب ). دندانهائی که از خنده بنماید. یکی از چهار دندان که پس از نیشتر باشد. نام دندانی که پس از نیش بود. چهار دندان که مابین انیاب و اضراس است . (منتهی الارب ). ی...
-
واژههای همآوا
-
زاحکة
لغتنامه دهخدا
زاحکة. [ ح ِ ک َ ] (ع ص ) تأنیث زاحک . شتر درمانده و خسته . (اقرب الموارد). رجوع به زاحک شود.
-
ضاحکة
لغتنامه دهخدا
ضاحکة. [ ح ِ ک َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ضاحک . || دندانی که در وقت خنده پیدا گردد. (منتهی الارب ). دندانهائی که از خنده بنماید. یکی از چهار دندان که پس از نیشتر باشد. نام دندانی که پس از نیش بود. چهار دندان که مابین انیاب و اضراس است . (منتهی الارب ). ی...
-
جستوجو در متن
-
ضواحک
لغتنامه دهخدا
ضواحک . [ ض َ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ ضاحکة. چهار دندان که از پس نیش بود. (مهذب الاسماء). دندانها که وقت خندیدن ظاهر شود، یا چهار دندان که میان انیاب و اضراس است . (منتخب اللعات ).
-
مستبشرة
لغتنامه دهخدا
مستبشرة. [ م ُ ت َ ش ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث مستبشر که نعت فاعلی است از استبشار. شادان . شادشونده : وجوه یومئذ مسفرة. ضاحکة مستبشرة. (قرآن 38/80 و 39). و رجوع به استبشار شود.
-
ضحک
لغتنامه دهخدا
ضحک .[ ض ِ ] (ع اِ) خنده . خنده ٔ به آواز. (غیاث ). || بانگ کپی . (مهذب الاسماء). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضحک بکسر ضاد و بفتح آن نیز آمده و بسکون حاء مهمله و بکسر ضاد و حاء نیز استعمال شده و چنانچه در منتخب اللغات ذکر کرده عبارتست از کیفیتی ر...
-
ضحاک
لغتنامه دهخدا
ضحاک . [ ض َح ْ حا ] (اِخ ) الحروری . ابودلامة گوید معاصر مروان بود و خلیفةبن خیاط گفته است : مارأیت اشدّ کمداً من امراءة من بنی شیبان ، قتل ابنها و ابوها و زوجها و امها و عمتها و خالتها مع الضحاک الحروری فمارأیتها قط ضاحکة و لا مبسمة حتی فارقت الد...
-
دندان
لغتنامه دهخدا
دندان . [ دَ ] (اِ) سن . (ترجمان القرآن ) (از برهان ) . هر یک از ساختمان های سخت استخوانی که در دو فک بالا و پایین مهره داران (یا در بسیاری از مهره داران پست ) در سایر استخوانهای جدار دهان یا حلق جایگزین اند و برای گرفتن و جویدن غذا و نیز به عنوان سل...