کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضهل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضهل
لغتنامه دهخدا
ضهل . [ ض َ ] (ع ص ، اِ) شیر گردآمده .هر چیز که اندک اندک و یکی بعد دیگری فراهم آمده باشد. (منتهی الارب ). || آب اندک . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). آب اندک در جوی . (مهذب الاسماء).
-
ضهل
لغتنامه دهخدا
ضهل . [ ض َ ] (ع مص ) اندک اندک فراهم آمدن چیزی . (منتهی الارب ). || اندک و تنک گشتن شراب و نوشیدنی . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || بازگشتن بسوی اصل . || بازگشتن بسوی کسی نه به وجه مقاتلة و مغالبة،یا عام است . (منتهی الارب ). بازگردیدن . (تاج المص...
-
ضهل
لغتنامه دهخدا
ضهل . [ ض ُ هَُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ضَهول . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
ذحل
لغتنامه دهخدا
ذحل . [ ذَ ] (اِخ ) نام موضعی است .
-
ذحل
لغتنامه دهخدا
ذحل . [ ذَ ] (ع اِ) کینه . (دهار). دشمنی . دشمنانگی . حقد. عداوت . ج ، ذُحول . (مهذب الاسماء). اَذحال . (منتهی الارب ).
-
ذحل
لغتنامه دهخدا
ذحل . [ ذَ ] (ع مص ) کشنده را بازکشتن . || کین خواستن : یقال طلب بذحله . || طلب پاداش گناهی که بر او رفته کردن . و یا پاداش دشمنی خواستن .
-
ذحل
لغتنامه دهخدا
ذحل . [ ذَ ح ِ ] (ع ص ) ذاحل . طلب کننده ٔ خون مقتول .
-
ذهل
لغتنامه دهخدا
ذهل . [ ذَ ] (ع مص ) مشغول بکردن . (تاج المصادربیهقی ).ذهول . غافل شدن . فراموش کردن . فراموش کردن از روی ناپروائی . || گذاشتن کسی را بر عهد سابق .
-
ذهل
لغتنامه دهخدا
ذهل . [ ] (اِخ ) ابن ثعلبةکوفی شیبانی . شاعری معاصر رشید عباسی . و او راست :اذا نسبت عدیا فی بنی ثعل فقدم الدال قبل العین فی النسب .و در عقد الفرید آمده ، ذهل بن ثعلبةبن عکابة فی ضبة ج 3 ص 314. رجوع به معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 7 ص 262 س 12 و ا...
-
ذهل
لغتنامه دهخدا
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) (بنو...) نام قبیله ای است وفقیه سیستان بروزگار مأمون خالدبن مضا الذهلی بالولاء منسوب بدین قبیله است . و صاحب اقرب الموارد گوید:بنوذهل ، فریق من بنی شیبان . و رجوع به بنوذهل شود.
-
ذهل
لغتنامه دهخدا
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) ابن اوس بن نمیربن مشنج . از اتباع تابعین است و زهیربن ابی ثابت از او روایت کند.
-
ذهل
لغتنامه دهخدا
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) ابن عامربن یعرب بن قحطان . پدر غاضرة زوجه ٔقیداربن اسماعیل . رجوع به تاریح سیستان ص 46 شود.
-
ذهل
لغتنامه دهخدا
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) ابن کعب . تابعی است . و از او سماک بن حرب روایت کند.
-
ذهل
لغتنامه دهخدا
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) ابن مالک فی ضبة. (عقد الفرید ج 3 ص 314).