کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضنت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضنت
لغتنامه دهخدا
ضنت . [ ض َن ْ ن َ ] (ع اِمص ) بُخل . بخل شدید. شُح ّ. بخیلی . (دهار). دریغ کردن : و لشکرهای او با هدیه های گرانمایه که روزگار به امثال آن سبک شود و ضنّت نماید هر یک را یورت معین فرمود. (جهانگشای جوینی ).تا شبی بنمود او را جنتی باغک سبزی خوشی بی ضنتی...
-
واژههای همآوا
-
ظنة
لغتنامه دهخدا
ظنة. [ ظِن ْ ن َ ] (ع اِ) تهمت . افتراء. بهتان . ج ، ظِنن .
-
زنة
لغتنامه دهخدا
زنة. [ زِ ن َ ] (ع ص ، اِ) (از «وزن ») مقابل و ناحیه ٔ چیزی . یقال : هو زنة الجبل ؛ ای حذاؤه و ناحیته . || برابر. یقال : هو زنته ؛ یعنی او برابر آن است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
زنة
لغتنامه دهخدا
زنة. [ زِ ن َ ] (ع مص ) (از «وزن ») نهادن دل خود بر آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سختن . (تاج المصادر بیهقی ). سنجش و سنجیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سنجیدن و اندازه کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سنجیدن شع...
-
زنة
لغتنامه دهخدا
زنة. [ زِن ْ ن َ ] (ع ص ، اِ) (از «زن ن ») حنطة زنة؛ گندم ردی ناخوش مزه . (منتهی الارب ). گندم ردی و بدمزه . (ناظم الاطباء). حنطة زنة؛ خلاف عذی و عذی کشتی که فقط از باران آب خورد. (از اقرب الموارد).
-
زنة
لغتنامه دهخدا
زنة. [ زِن ْ ن َ / زَن ْ ن َ ] (ع اِ) (از «زن ن ») ابوزنة؛ کپی . (منتهی الارب ). کنیه ٔ بوزینه . (از اقرب الموارد). بوزینه و کپی نر. (ناظم الاطباء).
-
زنط
لغتنامه دهخدا
زنط. [ ] (ع اِ) در مصر شب کلاه کشیشان . ج ، زُنوط. (از دزی ج 1 ص 607).
-
ضنط
لغتنامه دهخدا
ضنط. [ ض َ ] (ع مص ) دو بار گرفتن زن . || تنگی . (منتهی الارب ).
-
ضنط
لغتنامه دهخدا
ضنط. [ ض َ ن َ ] (ع اِ) پِه . پیه . (منتهی الارب ). شحم .
-
ضنط
لغتنامه دهخدا
ضنط. [ ض َ ن َ ] (ع مص ) فربه و پرگوشت شدن . || شادمانی . شادمانی کردن . || لاف زدن . || بی بهره شدن زن از شوی . (منتهی الارب ).
-
ضنة
لغتنامه دهخدا
ضنة. [ ض ِن ْ ن َ ] (اِخ ) ابن عبدبن کثیربن عذرة قضاعی از قحطان . جدی جاهلی است . و منازل فرزندان وی بشام بوده است . (الاعلام زرکلی ج 2 ص 440).
-
ضنة
لغتنامه دهخدا
ضنة. [ ض ِن ْ ن َ ] (اِخ ) نام پنج قبیله است : ضنةبن سعد در قضاعة و ضنةبن عبداﷲ درعذرة و ضنةبن حلاّف در اسد و ضنةبن خزیمة و ضنةبن العاص در ازد و ضنةبن عبداﷲ در نُمیر. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
بخیلی
لغتنامه دهخدا
بخیلی . [ ب َ ] (حامص ) زفتی و لاَّمت . (ناظم الاطباء). تنگ چشمی . گرسنه چشمی . زفتی . ممسکی ، مقابل سخاوت . کرم . (فرهنگ فارسی معین ). ضنانة. (دهار). رَضِع. رَضَع. لئامة. (منتهی الارب ). شح . بخل . ضنت . (یادداشت مؤلف ) : از بخیلی چنان کند پرهیزکه ...