کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضمی
لغتنامه دهخدا
ضمی . [ ض َم ْی ْ ] (ع مص ) ستم کردن . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
ظمی
لغتنامه دهخدا
ظمی ٔ. [ ظَ م ِءْ ] (ع ص ) تشنه . ظَمآن .
-
ظمی
لغتنامه دهخدا
ظمی . [ ظَ ما ] (ع اِمص ) کمی خون بن دندان . || گندمگونی لبها. سیاهی لبها. || کم خونی .
-
زمی
لغتنامه دهخدا
زمی . [ زَ ] (اِ)مخفف زمین است که به عربی ارض خوانند. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). مأخوذ اززم که بمعنی سردی است و جوهر ارض سرد است . (آنندراج ). زمین . (ناظم الاطباء). مختصر زمین . (شرفنامه ٔ منیری ). پست و بلند از صفات ا...
-
زمی
لغتنامه دهخدا
زمی . [ زَم ْ می ] (ص نسبی ) منسوب است به زم که بلدی است در ساحل جیحون . (انساب سمعانی ).
-
ذمی
لغتنامه دهخدا
ذمی . [ ذَ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء سمرقند.
-
ذمی
لغتنامه دهخدا
ذمی . [ ذَ ما ] (ع ص ) بوی ناخوش .
-
ذمی
لغتنامه دهخدا
ذمی . [ ذَم ْ می ی ] (ص نسبی ) منسوب به ذَمی که قریه ای است بدو فرسنگی سمرقند. (از انساب سمعانی ).
-
ذمی
لغتنامه دهخدا
ذمی . [ ذِم ْ می ی ] (ع ص نسبی ، اِ) منسوب به ذِمّة یکی از اهل ذِمة. زنهاری وزینهاری اسلام . یعنی یک تن از اهل کتاب که در زینهارو امان اسلام درآمده و شرائط ذمه پذیرفته است . جزیه گذار. مال گذار. (دستوراللغه ادیب نطنزی ) : دو خازن فکر و الهامش دو حارس...