کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضلالت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضلالت
لغتنامه دهخدا
ضلالت . [ ض َ ل َ ](ع مص ) گمراه شدن . بیراه شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر). || (اِمص ) ضد هدایت است چنانکه اِضلال ضد اهتداء می باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). صاحب تعریفات گوید: هی فقدان ما یوصل الی المطلوب و قیل هی سلوک طریق لایوصل الی المطلوب . گمراه...
-
واژههای همآوا
-
ظلالة
لغتنامه دهخدا
ظلالة. [ ظَ ل َ ] (ع اِ) ابر که سایه ٔ آن را بر زمین بینی ، یا ابر که تنهانماید. || کالبد. || دامت ظلالةالظل بالکسر و ظُلّتُه بالضّم ؛ أی ما یستظل به من شجر أو حجر أو غیر ذلک ؛ پاینده باد آنچه در سایه ٔ آن زیستن توان . || ظلة. رجوع به ظل شود.
-
ذلالت
لغتنامه دهخدا
ذلالت . [ ذَ / ذُ ل َ ] (ع مص ) خوار شدن . ذلیل گردیدن . ذُل ّ. ذلت . مذلت .
-
زلالة
لغتنامه دهخدا
زلالة. [ زَل ْ لا ل َ ] (اِخ ) عقبه ای است به تهامة. (منتهی الارب ). رجوع به معجم البلدان شود.
-
جستوجو در متن
-
استضلال
لغتنامه دهخدا
استضلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) طلب ضلالت کردن . (منتهی الارب ).
-
عیهاب
لغتنامه دهخدا
عیهاب . (ع ص ) آنکه اورا به ضلالت نسبت کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گمراه کننده و مضلل . (از اقرب الموارد).
-
عیهاق
لغتنامه دهخدا
عیهاق . [ ع َ ] (ع اِمص ) گمراهی و ضلالت . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
طسیم
لغتنامه دهخدا
طسیم . [ طُ س َ ] (اِخ ) فی المثل : اورده میاه َ طسیم ؛ در حق کسی گویند که در گمراهی و ضلالت باشد و به صواب چیزی نرسد. (منتهی الارب ).
-
سوی
لغتنامه دهخدا
سوی . [ س َ وی ی ] (ع ص ) مستقیم . راست : گرفته اند نکوخواه و بدخوه تو مدام یکی طریق ضلالت یکی سبیل سوی .سوزنی .
-
مضلت
لغتنامه دهخدا
مضلت . [ م َ ض ِل ْ ل َ ] (ع اِ) جای گمراهی و زمین که در او راه گم شود. (غیاث ). جای گمراهی و ضلالت و گمراهی . (ناظم الاطباء).
-
بدخوه
لغتنامه دهخدا
بدخوه . [ ب َخوَه ْ / خُه ْ ] (نف مرکب ) مخفف بدخواه : گرفته اند نکوخواه و بدخوه تو مدام یکی طریق ضلالت یکی سبیل سوی .سوزنی .
-
خنسری
لغتنامه دهخدا
خنسری . [ خ َ س َ را ] (ع اِمص ) ضلالت . || هلاکت . || غدر. || لئامت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
ضلیل
لغتنامه دهخدا
ضلیل . [ ض ِل ْ لی ] (ع ص ) بسیار گمراه . (منتخب اللغات ). مرد سخت گمراه و بسیار در پی ضلالت رونده . (منتهی الارب ).