کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضفرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضفرة
لغتنامه دهخدا
ضفرة. [ ض َ ف ِ رَ ] (ع اِ) ریگ توده ٔ کلان یا ریگ که بعض آن بر بعض نشسته باشد. (منتهی الارب ). ریگ برکوفته . (مهذب الاسماء). ج ، ضَفِر. || جانورکی است که شتر را رنجاند. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
ظفرة
لغتنامه دهخدا
ظفرة. [ ظَ ف َ رَ ] (ع اِ) ناخنه ٔ چشم . علتی در چشم . پرده ای است که از ماق (گوشه ٔ انسی چشم ) به سفیدی تا سیاهی چشم کشیده شود. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ناخنه و آن عبارت است از زیاده ٔ عصبیه ای که درگوشه های چشم پیدا شده ، و چندان مدّ و بسط پ...
-
ظفرة
لغتنامه دهخدا
ظفرة. [ ظَ ف ِ رَ ] (ع ص ) چشم ناخنه برآمده . || مرد پیروز و به مطلوب رسیده .
-
ظفرة
لغتنامه دهخدا
ظفرة. [ ظُ رَ ] (ع اِ) نباتی است مفروش بر زمین ، برگش مدور و شبیه به ناخن و ظاهرش سبز و باطن سرخ تیره و ساقهاکه از میان برگها میروید قریب به شبری و باریک و گلش سِتَبر و بیخش به قدر بند انگشتی و سیاه و منقش به سفیدی و در بلاد تُستر بسیار است . در چهار...
-
ذفرة
لغتنامه دهخدا
ذفرة. [ ذَ ف َ رَ ] (ع اِ) بوی تیز و تند خوش یا ناخوش یا خاص است به گند بغل . || آب (در مرد).
-
ذفرة
لغتنامه دهخدا
ذفرة. [ ذَ ف ِ رَ ] (ع اِ) گیاهی است . ذفرا.
-
ذفرة
لغتنامه دهخدا
ذفرة. [ ذَ ف ِ رَ ] (ع ص ) روضة ذفرة؛ مرغزاری بویا.
-
ذفرة
لغتنامه دهخدا
ذفرة. [ ذِ ف ِرْ رَ ] (ع ص ، اِ) ماده شتر نجیب . || ماده شتر بزرگ . ذِفری . || خر دفزک ؛ درشت خلقت .
-
زفرة
لغتنامه دهخدا
زفرة. [ زَ رَ ] (ع اِ) دخول نفس . ج ، زفرات . و گاه در شعر زفرات به سکون فاء گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به زفرات شود.
-
زفرة
لغتنامه دهخدا
زفرة. [ زَ رَ ] (ع اِ) میانه ٔ چیز و میان اسب .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). میانه ٔ هر چیز. (از اقرب الموارد).
-
زفرة
لغتنامه دهخدا
زفرة. [ زَ رَ / زُ رَ ] (ع مص ) دم برآوردن . || بانگ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) دم سرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || متنفس . صاحب دم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ضفرط
لغتنامه دهخدا
ضفرط. [ ض ِرِ ] (ع ص ) جمل ٌ ضفرط؛ شتر کلان شکم . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ضفر
لغتنامه دهخدا
ضفر. [ ض َ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ ضَفِرة. (منتهی الارب ).